نوروز آمد . بهار آمد .

سال نو همه مبارک ، 100 سال به از این سالها !

هر روزتان نوروز ....

سال 1384 هم آمد و ما یک سال دیگر بزرگ شدیم . سال 83 سعی کردم بیشتر بنویسم و مطالعه کنم اما می دونم که مثل بقیه کارا سهل انگاری کردم . بعضی از دوستیها رو بهش عمق دادم و بعضیها رو قطع کردم . از نظر مالی هم سال خوبی نبود . اما آرزو می کنم که سال جدید برای همه سال خوب و خوش و خرم و گل و سنبل و بلبل باشه . روز شیرینی و عید و دید و بازدید و آجیل و ماچ و روبوسی و.... یه ! خوش باشین . سینه ها تون رو هفت آب از کینه ها بشورین ، بعدش برین عید دیدنی .

شعری که مناسب این روزهاس بوی باران فریدون مشیری با صدای شجریان هستش .

یه فلش با مزه هم هست که اگه مایل بودین ببنین .
در ضمن از اون جایی که من سال خروس به دنیا اومدم امسال سال دیکتاتورهاس می دونستین ؟ می گین نه ؟ اینجا رو بخونین .


اندر دل من مها دل افروز توئی                              یاران هستند لیک دلسوز توئی 
شادند جهانیان به نوروز و به عید                           عید من و نوروز من امروز توئی
 

خب چند روزی Blogsky  مشکل داشت و ما از دسترسی محروم بودیم .

1-     جاتون خالی چهار شنبه سوری . به ما که خیلی خوش گذشت . رفته بودیم باغ یکی از دوستان و از هیاهو و بمب و ترقه دور بودیم ، من که چند سالی بود از رو آتیش نپریده بودم تا جایی که تونستم آتیش بازی کردم و ...

2-     یک متن جالب خوندم که درددل خیلی از ما هاس . خانمها جای جنسیت متن رو عوض کنن !

3-     آقا یعنی چه که هنوز سال نو نیومده Email  وSMS   و Off  و .. می زنن که سال نو مبارک و ... . آقا جان هر چیزی به موقعش .

4-     یکی دو سه تا اتفاق ناجور افتاده بود که در موردش مطلب نوشتم اما خوب نبود این روزها بذارمش تو وبلاگ ، شگون نداشت ، یه کمی هم بی اخلاقی داشت ( قابل توجه آقایون ! )  ایشالله بعد عید .

۵- من هم برای آزادی مجتبی سمیعی نژاد (مدیار) سال تحویل دعا می کنم .
فعلا . ما بریم هنوز یه کمی کار مونده .
راستی چند تا عکس هم هست از چهارشنبه سوری . ببنین .
عکس ۱ - ۲ -۳ - ۴

و اندر دل آتش در آ ....

دوستی در سفرنامه حج اشاره کرده بود که : " حال خوشی دارم ، احساس عید بودن . کمی مانند همان احساسی که در کودکی داشتم . لباس نو پوشیده ام . "  جداً که چه زیبا آورده بود و مقایسه کرده بود بین حال خوش داشتن و عید کردن . نو کردن هر چیز و شادمان شدن و براستی که هیچ کس آنرا درک نخواهد کرد ، هیچ کس مگر آن کسی به اندازه خودش آنرا تجربه کرده باشد . نمی دانم چقدر متوجه داشتن حال خوش بوده ؛ مثل مستی است . مثل لحظات عرفانی می ماند بی آن که مدعی باشم . وصف ناشدنی ، که به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک . اما دلم گواهی می دهد که حال خوش را درک می کند مثل ساختن یک قطعه موسیقی دلنواز یا سرودن شعری ناب که به هر که می دهی او را هم در این مستی و نشئگی شریک می کند بی الکل و مخدر .

و چه مناسب این روزهاست ، نزدیک به عید . به کودکی ، به وقتی که شادی و سرور ته دلمان موج می زد . وقتی که ساعت می گردید بابا می بوسیدمان ( چیزی که خیلیکم اتفاق می افتاد ) از لای کیف جیبی اش اسکناس 100 تومنی نو تانخورده بهمان می داد بعد مادرمان اسفند دود می کرد و دعا می خواند و...

می دانی برادر ، این روزها از آن شادی نو شدن خبری نیست .

منتظریم ببینیم که سال نو چه اتفاقی می افتد که چقدر در کارهایمان جلو می رویم . شادی بی علت بچگی وجود ندارد . سال نو بدون اینکه به اتفاقات سال نو فکر کنیم ته دلمان غنج می رفت . همینطوری . چشممان به شب عید بود که لباس نو بخریم . صبح عید بدو بدو کفش نومان را جلو در می گذاشتیم و تمام آرزوهایمان را از خدا گرفته بودیم

این روزها نوروز شده است مثل روزهای تعطیل دیگر که اگر دید و بازدید های سال نو را از آن برداریم که دیگر هیچ نمی ماند .

بزرگ شده ایم دیگر ...