توسعه اقتصادی یا سیاسی

گمان داشتم که با توجه به شناخت نزدیک شما از من و مکالمه های حضوری که با هم داشتیم؛ نیازی به آوردن دلیل برای رای به هاشمی نباشد. آنها را گذاشته بودم برای بعد انتخابات که شائبه تعیین تکلیف برای کسی پیش نیاید و جنبه تبلیغاتی به خود نگیرد. هر چه که آمده نظر شخصی است. اما ...

آنها که به وبلاگها سر می زنند عموما طرفدارن معین و یا تحریمی ها هستند چه اینکه طرفدارن احمدی نژاد با این فناوری آشنایی چندانی ندارند.آن دسته از طرفدارن معین که الان در شوک ناشی از شکست سوال برانگیز بسر می برند و می خواهند قاعده بازی را که خود آغازگر آن بودند بهم بزنند. در همین روزهای آخر گفته بودم که واقعیات جامعهالزاما بر روی صفحات مجازی نیست و مردم هم همه به دانش روز دسترسی و دنیای مجازی اینترنت ندارند که مقبول نیفتاد و متهم به جریان خلاف آزدای شدیم و ...

نمی شود پای مونیتور، عینک روشنفکری به چشم زد و ژست گرفت که بله دموکراسی خوب است! بعد هم حلقه دفاع تشکیل داد و مقاله های آتشین در باب آزادی نوشت و خوشحال که فردا همه به ما رای خواهند داد.

مهدی جان! دلایل رای به هاشمی همانهاست که الان هم بر سر آنم و مایل بودم نیم نگاهی به مقالات گذشته می انداختی تا نظرم را کمابیش دریافته باشی. جز در موارد اساسی هیچ وقت موضع تیز و تند نگرفته ام. الان هم برایم فرقی نمی کرد اگر تواناییهای هاشمی را در شخص دیگری مثل مهرعلیزاده می دیدم مطمئنا به او رای می دادم ( دلیل شرکت در انتخابات را در پستهای قبلی گفتم و همان است که سروش استدلال کرده بود) البته در همان پست آخر مشخص بود که به کدام کاندیدا رای نمی دهم! می توانستم در حمایت از کاندیدای وبلاگنویسان مطلب بنویسم اما نگاهی به مقاله "هاشمی آمد"  روشن می کند که از همان ابتدا کاندیدای بعد تحریم را آورده بودم.

البته در برابر دوستان تحریمی، دفاع جدی ندارم اما در برابر معینیان حرفهایی هست که جوابی برایش نمی یابند و تا آنها خود را بازسازی نکنند، نمی توانند اعتماد مردم را به خود جلب کنند. کارنامه مشارکتیان از انتخابات شوراها تا پذیرش حکم حکومتی نشان از این داشت که این عزیزان قواعد بازی را به نفع خود می خواهند و آنجا که توپ را از دست دادند قصد ترک بازی می کنند. ( قابل توجه کسانی که مردم را همانند کودکانی فرض کرده بودند که شکلک در می آورند و گریه می کنند) و این رفتار اعتمادزداست.

نباید اینگونه بود. این عین جزم اندیشی است. نمی دانم چرا دوستان ما سطح دیدگاه خود را تا این حد پایین   می آورند و از بالا نظر نمی کنند. چرا واقعیات جامعه را درک نمی کنند. آیا آنها نمی دانند که هر چه به جامعه مدنی نزدیکتر و از قدرت اجرایی دورتر باشند موثرترند؟ اصرار بر فتح کرسی قوه مجریه، چرا و به چه قیمتی؟ مگر نمی توان اصلاحات را از همین پایین و از همین کلاسها شروع کرد؟ مگر نمی توان در پناه دولتی توسعه گرا و جدا از قال و مقال اجرا به مطلوب دست یافت؟ چرا فکر می کنیم تصدی آقای مصطفی تاج زاده بر وزارت کشور بهترین حالت ممکن است؟ آنهم موقعی که ضرورتهای اولیه مردم در برنامه های ما جایی ندارند؟

حس می کنم این بار هم کما فی السابق روشنفکران ما از مردم و درد آنها جدا شدند و برای مردم دیگر مهم نیست که آزادی چه رنگی است. او می خواهد که امشب موقع برگشت به خانه گوشت بخرد و بعد میوه دست آخر اگر دکه مطبوعات باز بود روزنامه بگیرد. ما باید سعی کنیم ابتدا احتیاجات اساسی و اولیه مردم را فراهم کنیم سپس در شرایط مناسب آرام آرام دیگر مسائل را آموزش دهیم و دموکراسی را نهادینه کنیم. در برج عاج نشستن و واقعیات را ندیدن نتیجه ای جز این نخواهد داشت.

وقت جزم اندیشی گذشته است. وقت رمانتیک و احساساتی برخورد کردن هم گذشته است. هنوز هم معتقدم توسعه اقتصادی یک گام از توسعه سیاسی جلوتر است.

هاشمی یا احمدی نژاد

اتفاق عجیبی رخ داد. جای بحث و تحلیل فراوان دارد. حرف و حدیث هم. می ماند برای بعد.

به هاشمی رای دادم. آنهم در ساعت 21:45 تصمیم به دادن رای گرفتم. مثل خود هاشمی. اینکه چطور به این نتیجه رسیدم و یا اینکه چرا به هاشمی رای دادم بماند برای بعد.

اما چیزی که امروز به نظرم میرسد آن است که طرفداران معین؛ پای حرف خود می ایستند و قهر نمی کنند؟ آیا از هر روزنه ای برای پیشبرد اصلاحات استفاده می کنند ویا اینکه در لاک تحریم فرو می روند و استدلالهای کسانی را به کار می برند که خود در مقابل آنها جواب می دادند؟

بعید می دانم. طرفداران معین در این دوره نیز احساسی با قضیه برخورد کردند و حاضر به نقد عملکرد خویش و یا حتی شنیدن نظرات بقیه را نداشتند و نداشتند که این را از مشاهداتم و مصاحباتم می گویم. حالا باز هم به آن کاری ندارم و می گذارمش برای بعد.

الان باید فکر کنیم که چه راهی پیش رو داریم. جامعه باید راه خودش را انتخاب کند که بین رایحه خوش خدمت و توسعه دموکراتیک کدام را برمی گزینند.

اما در تحلیل اتفاقات اخیر به این نتیجه رسیده ام که آقای احمدی نژاد با رایی باور نکردنی و غیر معمول جهشی فوق العاده داشته است. که خود نیز جای تحلیل دارد که این هم بماند برای بعد.
صراحتا حرفی که الان دارم این است.

اگر می خواهید هر روز صبح که از خانه در می آیید شاهد تصاویر جنگهای دهه 60 و جنایات رژیم صدام نباشید.

اگر می خواهید وقتی جهت انجام کاری به اداره ای می روید مجبور نباشید کفشتان را از پا بکنید و بوی جوراب دیگران را تحمل کنید .

اگر می خواهید خروجی وزارت ارشاد فقط نوحه های حاج.... نباشد و روز و شب مجبور به گوش دادن آنها نباشید.

اگر می خواهید از همین روزنامه شرق نصفه و نیمه ای که گاهی تحسین ما را برمی انگیزد محروم نشوید.

به هاشمی رای بدهید.

آدمها قالبهای از پیش تعیین شده و بلوکه های سیمانی نیستند که هیچ وقت تغییر نکنند.

بر این نیت بودم تا گوشه ای از اتفاق آن روز را با شما شریک شوم ولی حس می کنم رنجش آن خاطر عاطر را در پی داشته است و از این بابت شما و همه دیگران عذرخواهی مرا پذیرا باشید. اما می دانم که مایه مهر و دوستی بسی ارزشمندتر و گرانبهاتر از قال و مقال خرد و خفیفی است که با زمان می آید و درمی گذرد وگرنه ادعای حرفه ای بودن در دنیای امروز اطلاعات سخن غریب و دور از واقعیت است. اگر بنا به نادان فرض کردن داشتم کوششی در مصاحبه نمی کردم. خواسته فقط بیان دردی از اجتماع بود.

برای فهم مطلب گذشته، رجوع به ریشه مفاهیمی مثل لیبرالیزم می تواند کارگر افتد. در ابتدا قانون تجارت در انحصار پادشاهان و اشراف بود که با انقلاب صنعتی ترک خورد. صنعتگران کشتی و کارخانه می ساختند و همین خود باعث ثروتمند شدن طبقه سوم جامعه گشت. بدنبال اینها نرم افزاری مثل قانون لازم بود تا از ثروت آنان حمایت و نگهبانی کند. بنابراین گام به گام و آرام آرام احزاب شکل پیدا کردند و نهادهای قانونی پیدا شدند و به تبع آزادیهای سیاسی و مطبوعات آزاد پدید آمدند.

برای ادامه توصیه می کنم مقاله مرتضی مردیها و موسی غنی نژاد در سالنامه شرق مطالعه نمایید که بعدا مجالی بیابیم.

بنابر دلایل بالا، هنوز هم معتقدم ما با دموکراسی فاصله داریم. هرچند که هیاهو و تبلیغات غیر از این را وانمود کنند. نمونه اش این است که همکنون بسیاری از طرفداران کاندیداها تحمل نظر مخالف را ندارند و به محض اینکه حس می کنند در مقام بحث روبه رو همدیگرند؛ نوع نگاه و ذهنیت خود را عوض میکنند. هنوز نمی توانند ببینند که فردی نظری مخالف آنها را دارد. ما هنوز لازم داریم مدرسه بسازیم و این مفاهیم را نهادینه کنیم و این مدارس معلم نیاز دارد نه مدیر اجرایی، نه رئیس جمهور.

هنوز هم  هرچه کلنجارمی روم به نتیجه نمی رسم. البته اگر لحظه های آخر به شرکت در انتخابات راضی شدم که آن هم به خاطر آن استدلال که نفس رای دادن خود مهمتر از نتیجه آن است؛ به دروغ، به تزویر، به سوء استفاده از احساسات پاک جوانانه، به لجن مال کردن مفاهیم شریفی مثل آزادی دموکراسی عدالت، به فریبانه های مدرن و مد روز، به نزاع بی حاصل در پی منافع حزب و سازمان خویش، به پذیرش حکم حکومتی برای رسیدن به قدرت رای نخواهم داد.