هی جوانی....

کجایی که یادت بخیر....

 

سریال تلویزیونی جاده- قسمت قربانی - ۷۲

نظرات 16 + ارسال نظر
وحید پنج‌شنبه 18 خرداد 1385 ساعت 11:53 ق.ظ

هی شیرو
تا به کی مانده درین راه دراز
تا به سر منزل مقصود چقدر باقیست

Soheyl پنج‌شنبه 18 خرداد 1385 ساعت 12:07 ب.ظ http://soheyloffline.blogspot.com

پسره داره چی کارت میکنه مجید جان؟!!

هر کسی از ظن خود شد یار من.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 18 خرداد 1385 ساعت 01:04 ب.ظ

باز آه باز یادش به خیر باز کاش...
چه زیبان لحظه های کودکی
خودتی خود خودت ...

آه اگر دل کمی یاری کند
قلب هم قدری وفاداری کند
من تمام شب صدایش میکنم
با شقایق آشنایش میکنم...

بازم آه بازم افسوس بازم کاش ...

myGod is so bigger

مجید پنج‌شنبه 18 خرداد 1385 ساعت 10:13 ب.ظ http://m-n-math79.persianblog.com

کاش هیچوقت بزرگ نمی شدم... هیچوقت...

*پاورقی:

به دنیا آمدنم حکمتی داشت... قبول!

بزرگ شدنم چه؟!

بازم مجید پنج‌شنبه 18 خرداد 1385 ساعت 10:14 ب.ظ http://m-n-math79.persianblog.com

یاد آن دوره شیرین ز کف رفته به خیر!
یاد آن کودک در خاطره ها خفته به خیر!
دو سه ده سال که از عمر گذشت..
آینه بانگ زند..
ای جوان پیر شدی ..
قله­ی عمر گذشت..
باخبر باش که از قله سرازیر شدی...


نوشین شنبه 20 خرداد 1385 ساعت 10:28 ق.ظ

یاد باد آن روزگاران یاد باد...

وحید ( شاهد) شنبه 20 خرداد 1385 ساعت 11:43 ق.ظ http://shaahed.blogfa.com

سلام
آری تمام نیروها به اراده خداست و نه فقط نیروی برنده!
اگر وجود انسان به یک نیرو (خواست) برسد ، وحدت را تجربه خواهد کرد!

همون شنبه 20 خرداد 1385 ساعت 02:16 ب.ظ

عکس خودته یا سریال!!! بدجور شبیه شی!!؟

forever-never شنبه 20 خرداد 1385 ساعت 04:41 ب.ظ http://forever-never.blogfa

از پیشنهادتون بسیار ممنونم
دکتر سروش همیشه نامی آشنا در عرصه شناخت مولوی داشته و خواهد داشت..

مولوی صنم پرست
کاشف فرهنگ سیمرغی ایران منوچهر جمالی
زیباست و بسیار قابل تامل...

انسان زیباست
زیستن هنر ساختن گیتی ست

موفق باشید

اگه باز ببینمت ... یکشنبه 21 خرداد 1385 ساعت 12:23 ب.ظ

یاد باد انکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق
که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد

وحید دوشنبه 22 خرداد 1385 ساعت 03:21 ب.ظ

سلام مجید جان
دوست داشتم پاسخ کامنتی که برای ؛نشانه کن نشانه کن نشانه کن؛ گذاشتم را مدادید

[ بدون نام ] سه‌شنبه 23 خرداد 1385 ساعت 09:24 ق.ظ

وقتی مجید چوچک بود!!!

این بابای کوچک

محمد سه‌شنبه 23 خرداد 1385 ساعت 05:40 ب.ظ

این سعیل کیه تو این وبلاگا چیزای مربوط به شب می نویسه؟

ولش کن خیلی مهم نیس.

وحید سه‌شنبه 23 خرداد 1385 ساعت 06:17 ب.ظ

سلام
مرسی از جواب

در راه که می آمدم باز از شیخ خودم یادم امد که در فیه مافیه گفته بود: اگر آبی به زمینی روان می شود زمین هم می خواهد و کشنده آب است. یعنی باز هم یک رابطه دو طرفه است. صید هم در پی صیاد هست.

مجید... البته نه از نوع رخصت چهارشنبه 24 خرداد 1385 ساعت 12:47 ق.ظ

بابا ایول! اگه تو کار فیلم دست داشتی می‌گفتی یه سناریو بنویسیم با هم بازی کنیم. این کتاب بازگشت مجید میرزاوزیری رو خوندی؟ جون میده واسه فیلم درست کردن!

والله من تا جایی که یادمه تا حالا واسه بازگشت اژدها؛ بازگشت گودزیلاو... فیلم ساختن.
مجید میرزاوزیری فیلم می سازد . دیریم دیم . دیشدن دیشدرن.
با شرکت چند مجید دیگر.

حالا نقش کدوم گودزیلا رو به ما می خوای بدی؟ ها..!

مجید... البته نه از نوع رخصت پنج‌شنبه 25 خرداد 1385 ساعت 11:36 ب.ظ

گودزیلا چیه بابا؟! می‌خوای نقش پیرمرد رو داشته باشی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد