لبنان ...

              اکنون که این مطلب را می نویسم به دلیل گرفتاریهای روزانه حتی نوشتن را از یاد برده بودم. اما با دیدن صحنه های جنگ لبنان بی اختیار اشک بر چشمانم نشست و پشتم لرزید.

 

بیروت شهری بود بر لب آب

 

ظاهرا اسرائیل تصمیم گرفته است تمام لبنان را به خاطر دو سرباز به آتش بکشد.  حزب الله هم خواسته به نمایندگی از مردم لبنان شاخ آنها را بشکند. دیروز شبکه ها آثار خرابی را نشان می دادند. پلها، خیابانها، ساختمانهای مسکونی و .... همه در هم کوبیده شده بود. وقتی با توریستهای جان به در برده مصاحبه می کرد می گفتند: شاهد جنازه کودکان و خونهای ریخته شده بر زمین بودند. اسرائیل سعی کرده است تمام زیرساختهای شهری لبنان، کارخانه ها، بیمارستانها، حتی اتومبیلهایی که حامل انسانهای غیرنظامی بوده اند؛ را از بین ببرد و به اصطلاح سیاست زمین سوخته را اجرا نماید که بدین صورت توانسته است زور و بیرحمی خود را نشان مردم منطقه بدهد. من الان به این تحلیلها کاری ندارم. حرف من خبر از وقوع یک جنایت بزرگ انسانی است. مردمی بی دفاع که در میان زورآزمایی دو یا چند قدرت گرفتار آمده اند. کودکانی بی پناه که اگر زنده بمانند  تا آخر عمر مرگ عزیزانشان و صدای بمبها را از یاد نخواهند برد. صلح و آرامشی  به دست آمده بود ظرف چند روز همه خاکستر شد. همچنین رونق اقتصادی و رفاهی که به زحمت بعد 23 سال در سایه شخصیت رفیق حریری به دست آمده بود از میان رفت. . یاسر میردامادی درست آورده است که اتخاذ رویکرد انتقادی نسبت به حاکمیت ایران، ما را در واکنش نشان دادن نسبت به برخی حقایق، چه داخلی و چه خارجی، کرخت کرده است. اما اینها هیچ دلیل بی تفاوتی ما نسبت به این وحشی گری ها نمی شود.

 

جنگ هر صورتی که داشته باشد کریه و زشت است. به همین خاطر در گذشته هم بارها از رویارویی با آن پرهیز کرده ام  زیرا در جنگ هیچ نفعی برای مردم عادی وجود ندارد، همه سودها به جیب گروههای رادیکال، رانت خوارها و فرصت جویان خواهد رفت. یادمان نرود همیشه در امن و آرامش امکان رشد، توسعه و پیشرفتهای ملی وجود دارد.

 

شاید نظریه هانتنینگتون در حال وقوع است.

شاید حزب الله لبنان و حماس بتوانند حرف خود را بر کرسی قدرت بنشانند.

شاید سوریه وایران سپرهای دفاع خود را در جلو اسرائیل محکم کنند.

شاید اسرائیل موفق بشود فلسطین و لبنان را در قبضه قدرت خود بگیرد.

شاید اگر رفیق حریری زنده بود چنین نمی شد.

شاید .....

این شایدها همه امکان وقوع دارند وبرای هر کدامشان می شود دهها جلسه و میتینگ برگزار کرد و صدها من مثنوی نوشت. هیچ کدام از اینها الان برای من مهم نیست. چیزی که مهم است روزهای سختی است که بر مردم آن منطقه، زنان و کودکان غیر نظامی می گذرد.

 

چشمان گریان دختر بچه ای تنها، منتظر دستان توست. آری! تنفر از جنگ را بر قلمت جاری کن.   

 

·         برای سلامتی دولت شعاری احمدی نژاد -  صلوات

 

·         از تناقضهای دل پشتم شکست           برسرم جانا بیا بگذار دست

                دست خویش از سرم بر مدار           بی قرارم بی قرارم بی قرار

 

                         ·         شاهکار دیگری از دلتنگستان...

بابامون خدا بیامرز، سرمون داد می کشید. بهمون فحش می داد با کمربند زمون اجباریش پامون رو محکم می بست، ترکه های آلبالو رو کف پامون می شکست. حالیته؟

یاد اون روزها بخیر....

بابایی بود که گاه و بیگاه سرمون داد بزنه؛ باهامون دعوا کنه؛ پامونو فلک کنه بعد صبح زود پاشه ما رو تو خواب بغل کنه؛ اشکهای شب قبل رو که رو صورتمون ماسیده کم کمک با دستهای زبر خودش پاک بکنه حالیته؟

یاد اون روزها بخیر ...

                                                                          شهر قصه- اثر بیژن مفید

 

پ.ن1: از همه دوستان و فامیل که با درج Scarpt در Orkut ، email ، comment ، اهداء SMS، نثار شاخه گل، پیام  تلفنی و تشریف فرمایی حضوری و نشر در جراید کثیرالانتشار موجبات تسلی خاطر اینجانب را فراهم آورده اند کمال تشکر را دارم. برای آن کسانی که رسیدن به نیمه دوم عمر و افتادن در سرازیری زندگی یاد آوری نمودند آرزوی توفیق دارم. به اطلاع می رساند هزینه مراسم صرف امور خیریه گردید. ضمنا مجلس زنانه همزمان در همان مکان منعقد می باشد. وسیله ایاب و ذهاب فراهم است. تولد مرا تبریک و تسلیت گفتند.

پ.ن2: از خصوصی سازی استقبال می کنیم به شرطی که منافع نور چشمی ها را به درد مردم ترجیح ندهند و از طرفی به مردم هم فرهنگ استفاده از این سهام عدالت را یاد بدهند.

 

دادکان قربانی

همین است. می بازیم در فوتبال . دنیا برایمان تیره و تار می شود . همه چیز را می شکنیم. به زمین و زمان فحش می دهیم. تمام اقوام بازیکنان و مربی و رییس فدراسیون را عروس می کنیم و در روزنامه ها می خواهیم مسئولین به باد فنا بروند...

 

اما و اما ...

 

در نظر نمی گیریم که حد فوتبالمان همین است و بازیکنانمان تا جایی که توانستند خوب بازی کردند. از طرف دیگر آن بازیکنان از همین مردمند. مردمی متوقع، احساساتی، کم صبر و بی روحیه که دوست دارند بدون زحمت با جادو و معجزه بهترین نتیجه ها را کسب نمایند. مردمی که کمتر اهل تلاشند.

به نظر من؛ این تعویض مدیریتها گره ای از کار ما نخواهد گشود. این از آن شیوه هایی است که فقط در عربهای حوزه خلیج فارس می توان یافت کرد.

 

به زد و بندهای سیاسی ماجرا کاری ندارم. متخصص فوتبال هم نیستم اما می گویم  واکنش سریع به این موضوع درست نیست.