کودتای نرم

    گفته اند دموکراسی استقرار یک نظام دلخواه نیست بلکه ساقط کردن بدون عوارض یک دستگاه نامطلوب است.  بدین ترتیب حکومت کار آمد آن است که در صورت نارضایتی مردم اصلاح شود یا ساقط گردد.

 

روزهای خرداد 84  دوستان عزیزی شادمانه و امیدوار به محمود احمدی نژاد رای دادند گمان داشتند به واقع دستی از غیب رسیده است که دامن هر چه فساد و تبعیض است برچیند و چنگال مافیای اقتصاد را از جان مردم قطع کند و ... چه آرزوها که بر باد بود.  بهشان می گفتم  دولت خاتمی و حتی هاشمی هر چه بودند و هر چه کردند  ساختارها را به نفع خود تغییر ندادند یا لااقل وقت مقتضی قدرت را تحویل دادند. اینها که سوار بشوند به این سادگیها و به این زودیها پیاده بشو نخواهند بود.

 

اگر قبلا در مورد سوء نیتشان شک داشتم الان یقین کامل دارم. یقین کامل دارم که شعارهای عدالت گستری و رفاه مردم و ... جز وعده های پوچ و توخالی هیچ نیست. سهمیه بندی بنزین بیش از آنکه از برای بهینه کردن مصرف سوخت باشد به خاطر ترس از تحریم ها و فشارهای جهانی است وگرنه چه دلیل داشت این همه عجله در کار باشد؟ چرا اجرای طرح تا تعطیلی دانشگاهها تاخیر داشت؟ چرا سهمیه بندی درست شب تعطیلی یکماهه مجلس اتفاق می افتد بدون هماهنگی با باقی وزرای دولت؟  دولتی که سرتاپا دروغ و ریاکاریست. اعلام می کنند تا دو ماه دیگر سهمیه آزاد اعلام می شود وقتی آبها از آسیاب افتاد احمدی نژاد چشم در چشم هفتاد میلیون ایرانی دروغ دیگری می بافد و سهمیه آزاد را خلاف عدالت می داند. ابلهند آنانی که خیال می کنند شکاف فقیر و غنی با این سهمیه بندیها و کوپن فروشیها پر خواهد شد. آنوقت دوست عزیز، رفیق شفیق ما، روشنفکر بالقوه می فرمایند " اه. سیاست. بی خیال بابا! چرا اعصابتو خرد می کنی؟ اونقدر دغدغه های مهمتر هست ..." – نمی فهمم اون اعصاب بلورینت رو برای کی گذاشتی آک بمونه؟- مضحک نیست؟ مردم عزیز و شریف ما و البته همیشه در صحنه؛ خواب تر از همیشه، دم بر نمی آورند.

  

سازمان برنامه و بودجه یک شبه به تلی از خاکستر بدل می شود تا دیگر هیچ نهادی را یارای مقاومت در برابر زیاده خواهی دولتیان نباشد تا محصولی های ریز و درشت سپاه پاسداران بتوانند پروژه های کوچک و بزرگ را قبضه کنند و درآمدش را بریزند توی سانتریفیوژهای نطنز. واقعا چطور می توان به چنین دولت شتر،گاو،پلنگی اعتماد کرد که از انرژی هسته ای استفاده صلح آمیز خواهد کرد؟

 

هیچ بعیدی نیست فردا صبح که بلند می شویم، بشنویم با عنایت مقامات بالا، ماموریت محمود احمدی نژاد  4 سال دیگر تمدید شده است. کودتا که همیشه توپ، تانک، مسلسل نیست گاهی اوقات نرمتر از آنچه که فکرش را بشود کرد بیخ گوشمان اتفاق می افتد.

 

باور کنید گاهی اوقات خسته می شوم از این همه غرولند و نق زدنهای بی حاصل. اما چه می توان کرد؟ به قول مولوی کوشش بیهوده به از خفتگی. شاید شما هم مثل آن دوست نویسنده اولویت دغدغه هایتان را  به جمع کردن تیله های رنگی بدهید یا بروید بشینید پای "طنز چارخونه". اما خب فعلا برای من اینها مهمترند. برای دفع این بلا هر کس در هر جا تا هر جا که دستش می رسد باید به میدان بیاید. هرچند که نیمه خالی و پر لیوان را با هم می بینم اما امیدوارم اینها همه هذیان یا حداقل کابوسی گذرا باشد.

 

 

پ.ن: تنی چند از دوستان سایتی راه انداخته اند به نام آپارنی. برایشان شجاعت و موفقیت را خواهانم.

پسر کاو ندارد نشان از پدر ...

بابایمان ارباب زاده نبود اما طالب سادگی بود و اصالت را دوست داشت. سطحی از کاریزما داشت و البته اخلاق تندی هم. در مقابلش نه نمی گفتیم و در حضورش الزام ادب داشتیم.

طرفدار حقیقت بود و به پرهیز از دروغگویی توصیه اکید داشت. از پیامبرمان محمد (ص) است که مومن هیچگاه دروغ نمی گوید زیرا ایمان با دروغ جمع نمی شود.

به عمر خیام علاقه فراوان داشت و مرا به ازبر کردن آن وا می داشت؛ شاید چند رباعی که همکنون در خاطر دارم از تاثیرات آن زمان است.

به ما یاد داد از کار کردن نترسیم و از بازوی خود نان بخوریم؛ از همین رو از نوجوانی مخارج شخصیمان را خودمان تامین می کردیم و هیچ کدام از ما نه کارمند شد و نه از رانت و وام استفاده کرد.

 وقتی این روزها می بینم که فرزندان ما به راحتی پدرشان را با ضمیر مفرد خطاب می کنند فکر می کنم چه فاصله ای است بین دو نسل.

 

 

روحش شاد.

 

 

 

 پ.ن: همانطور که از گشایش روزنامه هم میهن خوشحال شده بودم نمی توانم ناراحتی ام را از توقیفش پنهان کنم. دعا می کنم خداوند  دست آنها که انتشار روزنامه را مخالف منافع خود می بینند از سر ما کوتاه کند.