وصف العیش ...

دوشنبه ۶ آگوست

 

قبل از سفر، با دوستانم که حرف می زدم به این نتیجه می رسیدم جمهوری اسلامی سهم بزرگی در هیز بار آوردن ما جوانان دارد. سهمی که با هزار طرح امنیت و اعدام رفع نخواهد شد.

 

بعد از مکافات زیاد توانستم بلیط بگیرم و عازم شوم.

 

با النا و خواهرش در هواپیما آشنا شدم. حدود 40 سال سن داشتند؛ از اسپانیا به ایران سفر کرده بودند و  برای جهانگردی به اینجا می آمدند. جالب اینکه در مشهد کلی گریسته بودند و به خاطر سکوت و حزنش از همه بیشتر پسندیده بودندش.  همینطور تاجر گوشت از هند که می گفت در هندوستان بوفالو پرورش می دهند!

 

وارد فرودگاه که شدم همان بی نظمی های خودمان را اضافه کنید به فضای امنیتی – پلیسی حاکم. بعد از دو ساعت خلاص شدم.

 

هوا به شدت گرم است و مرطوب. دریایی در این نزدیکی نیست اما تا دلتان بخواهد رودخانه دارد این سرزمین و آبهای مجانی.  اکثر منازل در مجتمع های بزرگ است و باقی مانده از نظام کمونیستی سابق.  هیچ پنجره ای به دیگری مشرف نیست.

 

 

 

سه شنبه ۷ آگوست

 

شرکت دوو در اینجا 5 نوع خودرو تولید می کند و در حقیقت بازار خودرو را به یک نمایشگاه بزرگ دوو تبدیل کرده است. یاد ایران خودرو خودمان افتادم و سالهایی که فقط پیکان تولید می شد و به خوردمان داده می شد هرچند همکنون هم فقط چند شرکت معدود حق تولید و واردات انحصاری را دارند.

 

میوه های اینجا طبیعی و تازه اند. ظاهرا بدون کودهای شیمیایی پرورش می یابند. مزه شان همان است که باید باشد. آب اینجا فراوان است و چیزی که زیاد باشد از ارزش می افتد. اگر آبی بر جایی یله باشد کسی برای مهارش تلاشی نمی کند و البته فضای سبز هم هم.

 

چهارشنبه، ۸ آگوست

 

من هنوز نمی توانم آزادانه گردش کنم زیرا پاسپورتم در اداره پلیس است. ظاهرا اینجا قانونی وجود دارد که هر تازه وارد باید محل اقامتش را به پلیس گزارش دهد. همین سخت گیری ها باعث شده است بعضی تجار و جهانگردان عطایش را به لقایش ببخشند. حکومت اینجا می اندیشد که هر تازه واردی برای براندازی آمده است مگر آنکه خلافش ثابت شود. هر چند که با اتفاقاتی که برای همسایه اش افتاد زیاد هم بیراه نیست.

 

برای ما که کباب همیشه طفیلی برنج بوده است سخت است که آن را حتی بدون نان بخوریم اما سالادها و پیش غذاها فوق العاده اند. فکر می کنم به همین خاطر است که اکثرا خوش اندام و بدون چربی های اضافه اند. من که از هیچ کدام نمی گذرم.

 

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
آشنای قدیمی شنبه 20 مرداد 1386 ساعت 10:03 ق.ظ

سلام
میشه بگی این کشوری که توصیف کردی کجا بود؟
اسمش رو نگفتی که ریا نشه؟!!

محمد یکشنبه 21 مرداد 1386 ساعت 12:49 ب.ظ http://mohamati.blogspot.com

هوی!
من تو رو نفرستادم که بری اونجا و از غذا ها و . . . های خوشمزه نگذریااااا!

بابا شماها چه آدمایی هستین ها!
منظورم این بود که نه از سالادها می گذرم نه از کبابها.

بر دل سیاه شیطون لعنت ...

بی کلام یکشنبه 21 مرداد 1386 ساعت 02:58 ب.ظ http://be-happy.blogsky.com

سلام
خوبی؟
خب ! پس حسابی داره خوش می گذره ... ایشاللا همیشه شاد باشی ...
میگم ... کاش چند تا عکس از آدمای خوش اندامشم می گرفتی (:

خوش بگذره ...

farzaneh دوشنبه 22 مرداد 1386 ساعت 01:31 ق.ظ

az chi nemigzari? charbihaye ezafe ya khoshandam
P:?
khosh begzare kheiliii:P

محمد دوشنبه 22 مرداد 1386 ساعت 11:42 ق.ظ http://mohamati.blogspot.com

واااا!!!!
چرا به خودت لعنت می فرستی؟! خدا بدور!!
D-:

الیزا دوشنبه 22 مرداد 1386 ساعت 01:30 ب.ظ

سلام
میبینیم که... خیلی خوش میگذره
چرا همش ۲ تا عکس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد