پاچه خواری به شیوه همشهریان ما

 

تا جایی که یادم می آید واژه شکوهمند در ادبیات عرفی ما عموما برای انقلاب اسلامی کاربرد داشته و دارد. همشهری عزیز ما در عتبات عالیات چه فتحی کرده اند که بازگشتشان شکوهمند است؟ صلحی؟ اتفاقی؟ قراردادی؟ شکستن دندان استعماری؟ چه؟

 

شهری که در شورای شهرش الفاظ رکیک رد و بدل شود؛ مسوولین شهرداری اش به دنبال زمین خواری و تغییر کاربری باشند و .... چه جای ورود است؟ فرماندارش مدام تغییر می کند و نماینده اش قبضه قدرتش را تا خدمات ادارات گسترده است؛ شما بگو با چنین فضایی چگونه می شود کار کرد؟ چگونه می توان از فرهنگ و خیام و ... اسم برد؟

 

صحبتم بر سر اشخاص نیست؛ حرف از فرهنگی مذموم و نکوهیده است. عزم عظیمی می خواهد .

 

پ.ن :

 

نهان گشت کردار فرزانگان

پراگنده شد نام دیوانگان


هنر خوار شد جادویی ارجمند

نهان راستی آشکارا گزند

 

شده بر بدی دست دیوان دراز

به نیکی نرفتی سخن جز به راز

 

حقیقت زندگی

می شود در نایت کلابها خوش رقصی کرد، می توان لذت داشتن خوشگلترینها را چشید، می شود رفت به پاریس، به لندن مدرک گرفت و پزش را داد، می توان پولدار شد و زمینهای مرغوب خرید،حتی می توان رییس جمهور شد و وعده های قشنگ داد ...  آری همه اینها که گفتم را می توان به دست آورد؛ اما حقیقت زندگی اینها نیست. 

 

 

حقیقت زندگی؛ جاری شدن در باغهای فوشنجان است.

حقیقت زندگی؛ امید بستن به شکوفایی یک گل است.

حقیقت زندگی؛ دعای خیر مادری سالخورده است.

حقیقت زندگی؛ وفا در بودن با هم است.

حقیقت زندگی؛ حظ بردن از پرورش نسلی نو است.

حقیقت زندگی؛ دیدار دوستی است که از سفری دور آمده است.

و خیلی های دیگر ...

 

حرفم این نیست که آن ابتداییها را باید کنار گذاشت. آنها خود زندگی اند اما نباید  برای آنها زندگی کرد.

 

 

 

پ.ن1: بعد از آن که در پست قبل آرزوی خود را گفتم در تناقض عجیبی گرفتار شدم که اگر امروز هم چنین موقعیتی پیش آید آیا حاضرم فقط برای اعتقاداتم اسلحه بکشم و ترور کنم؟ کسی چه می داند؟ شاید هم واقعا قبلا سربازی بودم در سواحل مدیترانه و عاشق دختری با موهای طلایی ...

پ.ن2: گفتم شاید ...