نخبه کشی

ایرانی هستیم و ایرانی زاده، رفتاری جز این از ما انتظار نیست. نخبه کشی در ما ریشه دارد. پیشترها می خواستم مطلبی بنویسم که چرا اصلاح طلبان ما نمی توانند چهره بسازند تا روزی که قحط الرجال شد دردمان را درمان کند.

روز به روز که می گذرد می بینم که همه جا از صدر تا ذیل همه گرفتار همین معضلیم، تنها تقصیر از اصلاح طلبان نیست.

در اجرا و سیاست کرباسچی را داشتیم برایش شعار دادیم بزرگش کردیم امیر کبیرش خواندیم و به جهت نامه ای او را از عرش به فرش انداختیم، زندانش کردند، روزنامه اش را به واهی دلیلی بستند صدایمان در آمد؟

مهاجرانی را که چراغ طلایی مطبوعات را روشن کرد به پوزخندی بدرقه اش کردیم، در کنار ایستادیم تا بکنند آنچه کردند.

در اقتصاد آن که سرمایه دارتر است منفورتر است؛ شغل ایجاد کرده است مهم نیست؛ چقدر دزدیده است چقدر وام بیحساب گرفته است، با کدام نماینده همکاسه است؟

جوانی وارد فوتبال ما می شود، سالها برای ما و نام ما توپ می زند، ایران را  در اروپا، آمریکا، آسیا و در میان اعراب خلیج فارس را زنده می کند، از آنهمه پول کارخانه احداث می کند، شغل ایجاد می کند، خانواده هایی را از فقر و فساد نجات می دهد؛ بزرگ و کوچکمان در کوچه و بازار و روزنامه می کوبیمش، چون اسم دارد.

فعال اجتماعی است، قدرت رهبری و مدیریت دارد، دهها خدمت بی مزد و منت انجام داده است؛ شجره نامه اش را می گردیم تا پیدا کنیم ارتباط نامشروعی را، نداشت؟ ساختنش سخت نیست.

همکاری داریم که جوان است، اندیشه نو دارد، ایده پرداز است، می تواند تکانی به مجموعه رخوت آلود ما بدهد، خوش خلق است، سلام گرمی دارد؛ می کوشیم پایه ای از صندلی اش را بشکنیم تا مبادا جلو چشم رییسهایمان را بگیرد

...

فکر نکنید یارانی نداشته اند؛ داشته اند و به مدد آنها چشم دوخته بودند. دریغا امید بی حاصل ...

اشکال از ما نیست؛ اینگونه بزرگ شده ایم، بار آمده ایم. بسیاری از بالاییهایی که گفتم باید چه انرژی و توانی را صرف می کنند تا از گزند این تهمتها و دروغها امان یابند تا بسازند، آباد کنند.

آیا کار کردن در ایران باید اینقدر هزینه داشته باشد؟