انتخابات ریاست جمهوری ۱

چندی پیش مرتضی الویری طرحی را پیش نهاد که در آن از معایب و محاسن جناحها و احزاب و همینطور فرصتها و تهدیدهای سیاستهای داخلی و خارجی گفته بود و در آن راهکاری ارائه کرده بود که به تایید همه گروهها نرسیده بود و در نهایت او طرحش را برای سران احزاب پست کرد تا مطالعه اش کنند و در آینده به کار بندند.

پیشنهاد خوبی بود و اما بر روی جزئیاتش باید بیشتر بحث کرد و موانع عملی اش را سنجید به همین دلیل به زمان بیشتری نیاز داشت تا پیچ و خمهای طرح به طور کامل روشن شود و باز هم به همین دلیل انتخاباتی – عملیاتی نبود و برای سال آینده باید پای گزینه ای شناخته شده مثل خاتمی در میان باشد.

ولی از همه اینها گذشته باید دید که مردم ساز و کار انتخابات را موثر می دانند و یا به اصطلاح به صندوقهای رای اعتماد پیدا خواهند کرد و از قهر در خواهند آمد یا خیر. این مهمترین چالش جدی فراروی اصلاح طلبان است و گرنه حتی در صورتی که بهترین گزینه قدم به میدان بگذارد و شورای نگهبان هم تور استصوابش را بردارد و یا حکمی حکومتی تاییدش کند و باز هم نمی توان کاری از پیش برد.

اصلا مساله فراتر از اینهاست. مساله فرآیند دموکراسی پذیری مردم است که متاسفانه طی این 11 سال چندان توفیقی نداشته است. به این معنا که مردم واقعا درک کنند که با دموکراسی بهتر می توان زندگی کرد و این باور را در تار و پود زندگی خصوصی و شخصی شان به کار ببرند. بفهمند که با دموکراسی و البته نه وادادگی می توان خانواده و حتی مسائل روزانه زندگی را بهتر می توان اداره کرد و تا زمانی که چنین نشود به همین درمانهای مقطعی – که بسیار هم مهم هستند- باید تن داد.

پ.ن: اصلا همین مرام محمود احمدی نژاد است که او را محبوب دلها کرده است حتی اگر بداند رهبر انقلاب فردا در خطبه های نماز جمعه به کسی که گفته است موضع مشایی موضع دولت است تودهنی محکمی بزند که دوستی با مردم اسرائیل حرف غلطی است و این حرف غلط تمام شده است؛ باز هم در طرفداری از دوستان و اقوام و خویشان کم نمی گذارد. خدا برساند از این رفقا.

نشانه

جاده ماسوله

آیا همیشه نشانه هایی وجود دارند و ما را به راهی رهنمون می کنند؟

اگر خواسته باشم برای پاسخ به این سوال تضمین بیاورم اول کسی که به خاطرم می آید همانا حضرت شیخم مولانا است. او در هر چیزی که می نگریست نشانه ای، کلید رمزی، پاسخی می یافت. نیاز به هیچ اعجاز و جادویی نبود که دیده شود؛ همین پدیده های طبیعی معمولی. زمین، دریا، آب، درخت، باغ، زمستان، بهار، ماهی، ماه، خورشید، شمس- برای شمس لطفا چراغی روشن کنید-  و هزارها هزار واژه ای که در کلام مولوی جان گرفته اند و جان می بخشند. در پس همه این نشانه ها یک حرف، یک جهت هست. عاشقی!

و از این عاشقی به خدا باید رسید.  

رمضان نزدیک است و می کوشم که دردهای عاشقی ام را، آنجا درمان کنم. شاید به قول سید عطاالله مهاجرانی در جهانی که مولوی زیسته و مثنوی وجود دارد؛ می توان زندگی کرد و از خود کشی گریخت...

پ.ن: مهدی علومی دوست خوب و قدیمی ام، مدتی است در تهرانشهر درس می خواند.  از او به خاطر آلبومهای موسیقی که به من داده است تشکر می کنم.