غروب جمعه دلچسب پاییزی

صبح که راه افتادیم هوا هنوز تاریک بود. تا که به نیشابور رسیدیم مورد مهرورزی قرار گرفتیم و به پاسگاه هدایت شدیم. متعجب مانده بودم که واقعا دلیل این مهر و محبتها چیست که در حقمان می رود. گذشت.

به خروعلیا رفتیم. هوا دلچسب بود و نمناک؛ بوی بهار داشت و رنگ پاییز. عزیزی چای آماده کرد و به صبحانه نشستیم.

رفتیم و رفتیم. از شادمانی کودکانه تا دری که به آسمان باز می شد؛ زیبایی هایی بودند که برای دیدنشان باید چشم دیگری باز کرد. زیبایی در خوشگلی نیست، خوشگلی هم فقط در زرق و برق نیست. عشق هم در خوشگلی نیست.

بعدازظهر بوژان رفتیم. خدای قهار قدرتمندی که شناساندنمان؛ آمده بود، قلم برداشته بود، رنگ آمیزی کرده بود. بعد آب زده بود و به قولی کنتراست تصویر را بالا برده بود و ...

حسین هم بعد بهمان ملحق شد؛ پایه صحبتم شد تا خود غروب. می گفت وابستگیها از ذات آدمی اند باید به آنها فرصت ظهور و بروز داد...

من هم گفتم بعضی حرفها مثل میوه اند طول می کشد تا برسند و لازم است که به موقع  و به دست باغبانی صاحبدل چیده شوند وگرنه بر درخت ذهن آدمی می پوسند و فاسد می شوند.

برگشتیم. 

 

پ.ن: شایسته نیست که از الیاس پیراسته تشکر نکنم از برای این خاطره های خوب که در ذهنمان کاشت.

یک مولتی کالچرال واقعی

دبی، تبلور حسرتها و فرصتهای از دست رفته ماست. سرمایه هایی که می شد در ایران بمانند و یا به ایران بیایند اکنون آنجا را آشیانه ای امن یافته اند و در آنجا تولید ثروت می کنند. 

   

 سفر برنامه ریزی شده ای نبود و به همین خاطر دردسرهای رزرو هتل و سردرگمی همراه همیشگی مان بود. از طرفی وقتی متوجه می شوی به فصل نمایشگاهی خورده ای و هتلها بر قیمتشان تا 30 درصد اضافه کرده اند؛ ناخوشی ات دوچندان می شود.

بسیاری از کسانی که به دبی می آیند زوجهایی هستند که  قصد خرید از مهمترین دلائل این سفرشان بوده است. البته اشتباه می کنم؛ تقریبا همه گردشگرانی که می آیند ناممکن است به بازارهای خریدش سر نزنند. از کرمهای طبی گرفته تا کفشهای 600 دلاری  و ... همه و همه وسوسه های خرید را در بیننده زنده می کنند انواع و اقسام برندها در این بازارها مشهود و پیدا هستند و شاید هم از این جهت دبی بهشت رویایی خانمها باشد. 

   

از طرفی دیگر دبی واقعا یک مولتی کالچرال – چند فرهنگی- واقعی است. سرتاسر کشورهای جنوب آسیا

- بالاخص هند و پاکستان-  تا افغانستان تا عراق، سوریه، لبنان، تا مصر، سودان، اتیوپی، سومالی و... به دبی آمده اند تا کار کنند و از برای آینده شان تامین مالی پیدا کنند. عموم مشاغل درجه سوم و چهارم را همین مهاجرین به دست آورده اند. یکی از نکات جالب همزیستی این فرهنگها در کنار هم است. باورتان نمی شود ولی حتی در زبان که عنصر اصلی برقراری ارتباط است گاهی یک فرد مجبور است 3 یا 4 زبان را به صورت سطحی و با لهجه خودش صحبت کند و البته که هر کدام از این افراد با خود تکه هایی از فرهنگ خودشان را به ارمغان می آورند. بسیاری از این مهاجرین در اتاقهای مشترک زندگی می کنند و ازآن زرق و برقها سهم آنچنانیی ندارند ولی شاید این شرایط را به وطنشان ترجیح می دهند.   

 برای ما ایرانی ها که به دلائل معلوم و نا معلوم از نعمت توریسم محروم هستیم کمی غیر قابل درک است که چطور می توان بدون هزینه های خاص به یک تعادل اینچنینی رسید. مقوله امنیت یکی از مسائل شهرهای مهاجرپذیر است و حاکمان دبی این مهم را به خوبی مدیریت کرده اند.    

شاید بتوان گفت سافاری یا همان صحرانوردی تنها تفریح اصیل دبی است چون صحرا تنها جاذبه طبیعی دبی است. درنوردیدن تپه ماهورهای صحرا با لندکروزرهای پرقدرت، شترسواری و گذراندن شبی را با کباب و قلیان و ... جاذبه های کشوری است که تاریخش به یک صفحه نمی رسد و هر آنچه که به  عنوان جاذبه در تبلیغات مسحور کننده نام برده می شود ساخته شده چند سال پیش شرکتهای غربی است.  

   

 دوستی می گفت اگر جمهوری اسلامی حجاب باقی مسائل ممنوعه را در شهرهای مهم و مذهبی ممنوع کند و در جاهای دیگر آزاد باشد مطمئنا بسیاری از ایرانی ها به دبی نمی آیند. برای خانمهای ایرانی فرصتی است برای باد انداختن در موهایشان و لباس آزادتر پوشیدن در مناظر عمومی و برای آقایان فرصتی است برای نوشیدن ممنوعیات و رفتن به اماکن پنهان. در هر صورت بسیاری ایرانی به دبی می آیند و پول خود را صرف همین ها می کنند؛ بهش گفتم تا نفت باشد و عقل نباشد همین است که هست. 

  

جیم و همسرش از نیوزلند آمده بودند. وقتی با کسی که انگلیسی زبان مادری اش است صحبت می کنید متوجه می شوید که هندی ها و پاکستانی ها چه می کنند با این زبان. 

 

 

بر خلاف تاشکند که هیچ اثری از موتورسیکلت نبود اینجا پیک موتوری غذا به چشم می خورد. البته تا پاسی از شب هم صدای موتورهای پرسرعت به گوش می رسید.  

 

 

بازار خودرو مثل میدان میوه و تره بار بود. انواع و اقسام مدل ماشینها هر آنچه که دیده ایم و ندیده ایم موجود است. به دلیل قیمت ارزان هر خانواده بیش از یک ماشین دارد؛ حتی آنهایی که در محله های فقیرتر زندگی می کنند لوکس سوارند و ترافیک یکی از مشکلات پیش روی دبی است.  

 

 

به خانه برگشتم.