یک مولتی کالچرال واقعی

دبی، تبلور حسرتها و فرصتهای از دست رفته ماست. سرمایه هایی که می شد در ایران بمانند و یا به ایران بیایند اکنون آنجا را آشیانه ای امن یافته اند و در آنجا تولید ثروت می کنند. 

   

 سفر برنامه ریزی شده ای نبود و به همین خاطر دردسرهای رزرو هتل و سردرگمی همراه همیشگی مان بود. از طرفی وقتی متوجه می شوی به فصل نمایشگاهی خورده ای و هتلها بر قیمتشان تا 30 درصد اضافه کرده اند؛ ناخوشی ات دوچندان می شود.

بسیاری از کسانی که به دبی می آیند زوجهایی هستند که  قصد خرید از مهمترین دلائل این سفرشان بوده است. البته اشتباه می کنم؛ تقریبا همه گردشگرانی که می آیند ناممکن است به بازارهای خریدش سر نزنند. از کرمهای طبی گرفته تا کفشهای 600 دلاری  و ... همه و همه وسوسه های خرید را در بیننده زنده می کنند انواع و اقسام برندها در این بازارها مشهود و پیدا هستند و شاید هم از این جهت دبی بهشت رویایی خانمها باشد. 

   

از طرفی دیگر دبی واقعا یک مولتی کالچرال – چند فرهنگی- واقعی است. سرتاسر کشورهای جنوب آسیا

- بالاخص هند و پاکستان-  تا افغانستان تا عراق، سوریه، لبنان، تا مصر، سودان، اتیوپی، سومالی و... به دبی آمده اند تا کار کنند و از برای آینده شان تامین مالی پیدا کنند. عموم مشاغل درجه سوم و چهارم را همین مهاجرین به دست آورده اند. یکی از نکات جالب همزیستی این فرهنگها در کنار هم است. باورتان نمی شود ولی حتی در زبان که عنصر اصلی برقراری ارتباط است گاهی یک فرد مجبور است 3 یا 4 زبان را به صورت سطحی و با لهجه خودش صحبت کند و البته که هر کدام از این افراد با خود تکه هایی از فرهنگ خودشان را به ارمغان می آورند. بسیاری از این مهاجرین در اتاقهای مشترک زندگی می کنند و ازآن زرق و برقها سهم آنچنانیی ندارند ولی شاید این شرایط را به وطنشان ترجیح می دهند.   

 برای ما ایرانی ها که به دلائل معلوم و نا معلوم از نعمت توریسم محروم هستیم کمی غیر قابل درک است که چطور می توان بدون هزینه های خاص به یک تعادل اینچنینی رسید. مقوله امنیت یکی از مسائل شهرهای مهاجرپذیر است و حاکمان دبی این مهم را به خوبی مدیریت کرده اند.    

شاید بتوان گفت سافاری یا همان صحرانوردی تنها تفریح اصیل دبی است چون صحرا تنها جاذبه طبیعی دبی است. درنوردیدن تپه ماهورهای صحرا با لندکروزرهای پرقدرت، شترسواری و گذراندن شبی را با کباب و قلیان و ... جاذبه های کشوری است که تاریخش به یک صفحه نمی رسد و هر آنچه که به  عنوان جاذبه در تبلیغات مسحور کننده نام برده می شود ساخته شده چند سال پیش شرکتهای غربی است.  

   

 دوستی می گفت اگر جمهوری اسلامی حجاب باقی مسائل ممنوعه را در شهرهای مهم و مذهبی ممنوع کند و در جاهای دیگر آزاد باشد مطمئنا بسیاری از ایرانی ها به دبی نمی آیند. برای خانمهای ایرانی فرصتی است برای باد انداختن در موهایشان و لباس آزادتر پوشیدن در مناظر عمومی و برای آقایان فرصتی است برای نوشیدن ممنوعیات و رفتن به اماکن پنهان. در هر صورت بسیاری ایرانی به دبی می آیند و پول خود را صرف همین ها می کنند؛ بهش گفتم تا نفت باشد و عقل نباشد همین است که هست. 

  

جیم و همسرش از نیوزلند آمده بودند. وقتی با کسی که انگلیسی زبان مادری اش است صحبت می کنید متوجه می شوید که هندی ها و پاکستانی ها چه می کنند با این زبان. 

 

 

بر خلاف تاشکند که هیچ اثری از موتورسیکلت نبود اینجا پیک موتوری غذا به چشم می خورد. البته تا پاسی از شب هم صدای موتورهای پرسرعت به گوش می رسید.  

 

 

بازار خودرو مثل میدان میوه و تره بار بود. انواع و اقسام مدل ماشینها هر آنچه که دیده ایم و ندیده ایم موجود است. به دلیل قیمت ارزان هر خانواده بیش از یک ماشین دارد؛ حتی آنهایی که در محله های فقیرتر زندگی می کنند لوکس سوارند و ترافیک یکی از مشکلات پیش روی دبی است.  

 

 

به خانه برگشتم. 

 

  

 

نظرات 9 + ارسال نظر
مهدی سه‌شنبه 7 آبان 1387 ساعت 11:36 ق.ظ http://talkhoon.iranblog.com

دوست عزیز سلام
تلخون منتظر حضور سبز شماست
موفق باشی
خوشحال میشم از نظرات خوبت بهرمند بشم
ضمنا وبلاگ خوبی داری . تبریک میگم
اگه علاقمند به تبادل لینک بودی برام پیام بگذار

س سه‌شنبه 7 آبان 1387 ساعت 10:44 ب.ظ

سفر بی خبر ....

حوا سه‌شنبه 7 آبان 1387 ساعت 11:23 ب.ظ

۱-سفر به خیر
۲- چه غم؟ :)

[ بدون نام ] سه‌شنبه 7 آبان 1387 ساعت 11:31 ب.ظ

۱عکس نیست !
عکس سوغاتی من...

الیزا چهارشنبه 8 آبان 1387 ساعت 05:32 ب.ظ

مرسیُُُُُ خوب بود و گل D:

با برنج؟؟ جمعه 10 آبان 1387 ساعت 07:59 ب.ظ

آخر نگفتید با برنح یا بدون برنج؟؟!!

جهت اطلاع دوستان:

در پشت بام هتل شنا می کردیم. مسافران یک تور از منطقه ای خاص از کشور هم مشغول بودند. لیدرشان آمد و گفت ناهار خورده ام و قرمه سبزی بود. دیگری از او با همان لهجه شیرین پرسید با برنجه؟؟؟

حسین دوشنبه 13 آبان 1387 ساعت 06:05 ب.ظ http://sanaei.blogfa.com

چند روز قبل فیلم گوزن ها را برای چندمین بار دیدم. همان اول بار که آن را دیدم جمله ای را ؛بهروز وثوق؛ در نقش ؛سید؛ گفت که دلم را سوزاند. << نمردیم و گوله هم خوردیم>>!!

شما نمی خوای بگی <<نمردیم و در پشت بام هم شنا کردیم>> !!! البته این دیگه دل را نمی سوزاند بلکه ...

از اینکه می بینم یکی دیگه هم هست سفرنامه می نویسد بدون خواننده، حس همسفرنامه نویسی بی خواننده ی خوشی پیدا می کنم :-))

ولی گذشته از شوخی، برداشت های جالبی بود. و من همه ی آنها را تائید می کنم.

شاگرد شما هستم.

نازنین یکشنبه 19 آبان 1387 ساعت 12:58 ق.ظ

چه خوب نوشتید..آدم هوس می کنه حتی برای بار چندم بره دبی...!!(-:

ولی من هوس کرده ام بروم سمرقند همچو قند.

الیاس چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 07:11 ب.ظ

دوبی برای ما یعنی : تصویر زیبای یک حسرت !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد