امروز که می رفتم محل کار بوی یاسهای سپید همسایه، مست کننده بود. پیچیده بود و گریبان می گرفت. دیوانه ام کرده بود. لحظه ای همه مشکلات موجود را از یاد بردم. احساس کردم در عالمی دیگرم. از انتخابات، از احمدی نژاد، از بحران اقتصادی، بیکاری، از آسمانی که همه جا همین رنگ است، از بهم ریختگی، نافهمی و بدفهمی و کج فهمی و دیرفهمی ... از همه فراموشم شد.
بهشت است گیتی ز اردی بهشت
حلال آمد ای مه می اندر بهشت
به شادی نشین هین و می خواه می
که بی می ننشستنت زشت است زشت
به راغ و به باغ و به کوه و به دشت
ز فر گرانمایه اردی بهشت
بخندید گلزار و بگریست ابر
بنالید مرغ و ببالید کشت
بسی کله یابی که رضوانش بافت
بسی حله بینی که حوارش سرشت
طبیعت بر صراط خویش می رود و می زاید و می شکفد، منتظر کسی نمی شود. اگر همراهش نشویم
،می پوسیم.
ارسال کننده نظر به 4 سرویس وبلاگ با سرعتی بسیار زیاد تماما اتوماتیک
http://comaweb.blogfa.com/post-301.aspx
سلام
۱شنبه فرصتی پیش اومد که به درگز برم گردنه های پر پیچ و خم که پر بود از عطر بهار توی راه به جایی رسیدیم که تا چشم کار می کرد شقایق بود و شقایق و من همه راه تو این فکر بودم که بهشت خیلی دور نیست
عکس زیبائیست!
حالا بگو زشت نشستی یا زیبا؟!! :-)
حالا شاعر توصیه هایی کرده است. شما جدی نگیرید.