نوروز پیروز

واپسین لحظات سال 88 در حال گذر است؛ انتخابات و حوادث بعد از آن بر روی من تاثیر دیگرگونه ای داشتند.

در بزرگراه که می راندم بی اختیار یاد پدر مرحومم افتادم. سواد اکتسابی نداشت اما درک صحیحی از پیرامونش داشت. یاد آن خاطره اش افتادم که می گفت ظهر گرم تابستان به اصرار زیاد یکی از آشنایان پای نوار آقای خمینی نشسته بود؛ گفته بود: شما آب و برق مجانی نمی خواهید؟ اتوبوس مجانی نمی خواهید؟ پول نفتتان را نمی خواهید؟ که پدر مرحوم ما با خود حساب و کتابی کرده بود و با خود اندیشیده بود که  اگر همه اینها رایگان باشد این همه پرسنل ادارات و سازمانها حقوقشان از کجا تامین می شود؟ نوار وعده داده بود و رسیده بود به اینجا که این دژخیمان را بزنید! بکشید! که خدابیامرز تاب نیاورده بود و از حرارت برخاسته و عزم رفتن که آن فامیل جویا شده که بنشین باقی را بشنو. در جواب گفته بود که این صدای نوار هر که هست، آقای خمینی نیست! انسان وارسته هیچ گاه به کشتن و ازبین بردن فرمان نمی دهد. این جمله تا مدتها بعد انتخابات در ذهنم می پیچید و با خود می گفتم که چگونه فردی می تواند دستور کشتن هموطنان خودش را بدهد. اما شد و افسوس خوردم که آن دوران حرفش را نمی فهمیدم، باور نمی کردم اما وقتی آن شعر یوسف را می خواندم و یاد محسن روح الامینی با آن دهان خرد شده ای که جز حرف صادق از آن بیرون نمی آمد؛ بغضی گریبانگیر سراغم می آمد که جز اشک چاره ای نداشت. چه سال پردردی بود این 88.

اما پدیده های این عالم یگانه نیست. میان غم و شادی، یاس و امید، شیشه و سنگ، آب و آتش، طلوع و غروب و ... رفاقتی همیشگی برقرار است. اگر نبود آن حوادث فرصت شناخت میر حسین موسوی کجا فراهم می شد؟ این اتحاد، یکی شدن، با هم بودن و غم یکدیگر خوردن بروز و ظهوری نداشت. این شادمانی ها، شور و سروری چنین در این چند سال اخیر ندیده بودم. باید شکرگزارش باشیم.

من به آینده امیدوارم، امیدوار از آنجا که میرحسین موسوی رهبری دقیق و هوشمند است، با اراده و مصمم. خود دربیانیه ای گفته بود چگونه به آینده امیدوار نباشیم وقتی بسیاری از طرفداران ما جوانان و دانشجویان اند و من می گویم چگونه امیدوار نباشیم که میرحسین هوشمند و شیخ مهدی شجاع را داریم؟ جزو کمیابترینهایند. خدا برایمان نگهشان دارد.

خداوند به خاطر این روز و روزگار این حس خوب امیدواری را نگه دارد. روزهای روشن در پیش اند.  

چهارشنبه سوری ما

چهارشنبه سوری پارسال را در میانه راه تاشکند از روی آتش پریدیم. امسال اما حالم چندان مناسب نبود. فشار کار و دردسرهای روزمره لوح شادی را از دلم برده بود. بعدازظهر هر کدام از دوستان به نوعی عذر خواستند حتی حسین نیز دعوتم را بعد از اجابت رد کرد. دیگران هم به باغی و راغی مشغول. من مانده بودم و حوضم.

اما از آنجا که آه صاحبدرد را باشد اثر؛ عزیزی تماس گرفت و گفت که او نیز چون من است و در صورت تمایل می تواند شام را مهمان کند. رفتیم. شهر ساکت و خلوت بود. باور کنید من مشهد را چنین خلوت ندیده بودم. از میدان پارک تا سه راه خیام را می شد با سرعت رفت و از ترافیک هم هیچ خبری نبود! آن هم ساعت پیک یعنی 8:30 ! یعنی تعداد کسانی که از مشهد خارج شده اند و به باغهای شخصی خود جهت گذراندن امشب رفته بودند  چنان زیاد و قابل توجه بود که خیابانهای به آن شلوغی شده بود سوت و کور و باز هم یعنی کسانی که به فتوای شرعی عمل نکرده بودند و به جشن و پایکوبی پرداخته بودند اندک شمار نیستند. رفتیم به رستورانی که تازه افتتاح شده بود. صف طولانی بود و از خیرش گذشتیم.

از خیابانی فرعی می گذشتیم، خانواده ای با همسایگان خود آتشی افروخته بود و موزیک کم صدایی و ... گفتم آیین را به جا آوریم و ما نیز ملحق شدیم. خانومی هم با فرزند خردسالش در پشت سر ما پارک کرد. خانواده ای دیگر هم و... اندکی نگذشته بود که جمعیت ما تبدیل به حدود200-300 نفر رسیده بود. تنها پریدن از آتش و ترقه و فشفشه نبود. رقص و پایکوبی (دخترانه و پسرانه) هم بود و  البته اندک روزنه ای برای شاد بودن. خانواده ها بودند و پرتعداد.

شادی جمعی از کمبودهای ماست. نیست و نداریم فضایی که بتوان شادی را در میان ناآشناها جست؛ فقط در صورت برد تیم ملی-که به برکت دولت کریمه از آن هم محرومیم- یا تنها در موسم انتخابات! باید نمونه هایی از آن را دید و همچون برقی در میانه بیابان تاریک از آن بهره جست.

چه هنر نمایی ها و رقصها، ابتکارات و از خود گذشتگیها که ندیدم. مثلا فردی بالونی درست کرده بود که با فتیله ای کوچک اوج گرفت و بر آن نقش قلبی دوخته شده بود یا صاحبخانه ای که چندین مبل و وسایل چوبی خانه اش را به آتش افکند تا اسباب شادی را فراهم کند. زیاد بود از اینها.

شام را خوردیم و راهی شهر شدم. این بار اما شلوغ بود؛ مردم از باغهای شخصی شان باز می گشتند.

 

چهارشنبه سوری خاطره انگیزی بود؛ آنچنان که باید، آنچنان که شاید. جایتان سبز!

پیشاپیش سال نو را به شما شاد باش و فرخنده باش می گویم.