جرقه ای در تاریکی

درباره ظهور پیامبران در تاریخ اندیشه بشری حرف می زدیم. می گفت بیابانی را در نظر بگیر در یک شب ابری. ماه که نیست؛ ستاره ای هم نیست؛ حتی دریغ از سوسوی لرزان میرایی در دوردست. آنوقت ظهور پیامبران مثل جرقه ای است در تاریکی به این عظمت.

یاد تو افتادم. نکند آمدن تو هم مثل همان جرقه باشد.

گفتم راست گفتی اما اگر بشود از همان یک جرقه عکس گرفت که دنیا را روشن کرده است می بینی که عظمتش چقدر است. گیریم که پیامبران ظهور بلند مدتی نداشته اند یا دست کم از حرفی که زده اند اصلی باقی نمانده است و یا به قولی از آن باران پاک آسمانی چیزی جز آب آلوده زمینی باقی نمانده باشد اما اندیشه و هنرهایی که دینداران بر پایه نظر آنان بنا کرده اند چه؟ معماریها، فلسفه ها، شعرها و موسیقیهایی که پیروانشان در غیاب آنها با تاسی و اطاعت از دستور آنان پدید آورده اند کم ارزشتر از کار اولیاءشان نیست.

یاد تو افتادم، من هر چه دارم از  تو دارم.

 

پ.ن :

شمس و قمرم آمد، سمع و بصرم آمد

وان سیمبرم آمد، وان کان زرم آمد

 

مستی سرم آمد، نور نظرم آمد

چیز دگر ار خواهی چیز دگرم آمد

 

...