وصف العیش . . .

 

یکشنبه 12 آگوست

 

خب، یکشنبه ها روز تعطیل مثل جمعه خودمان است.  بازار بزرگ ایپدرام در این روز خیلی شلوغ می شود که واقعا در بعضی قسمتها جای سوزن انداختن نیست، حتی بدتر از بازار تهران! اما اجناس هم تنوع بیشتر دارند و هم قیمت مناسبتر.

  

  

اینجا اگر دست بزرگترت را رها کنی دیگر پیدا کردنت کار حضرت فیل است...

  

 

 

حدستان درست است اینها کشک یا به لهجه فصیح خودمان قروت است. اینجا هم می گویند قرت!

  

 

 

پرو لباس همانجا جلو غرفه است؛ زن و مرد فرق نمی کند.

 

 

 

این هم نانوایی سیار. به نان سنگک کنجدی که نمی رسد اما ذره ای از آن دور ریخته نمی شود.

 

 

دوشنبه 13 آگوست

 

فرض می کنیم شما پس از مکاتبه های متوالی از طریق اینترنت در یک موسسه معتبر بین المللی برای امتحان در کشوری ثبت نام می کنید. پس از مشقتها و انتظار فراوان و همینطور هزینه های گزاف موفق به سفر می شوید. ناگهان مسوول امتحانات می گویند "متاسفانه شما ثبت نام نشده اید!!! هیچطور هم نمی توانیم مشکلتان را حل کنیم." چه حالی بهتان دست می دهد؟ خب قاعدتا اگر زور تان برسد دست به یقه می شوید اما اگر طرف زن باشد چه؟ و همینطور همکارانش از همانها باشند که اکثرا در فیلمهای راکی دیده ایم؟ خب طبیعتا می آیید بیرون و سوت می زنید.  فردا مایوسانه ای میلتان را باز می کنید و می بینید که گفته اند تا آخر وقت مدارک و پول بیاور تا ثبت نامت کنیم. خوشحال بیرون می زنید اما ناگهان متوجه می شوید که پاسپورتتان هنوز در اداره پلیس در پروسه کاغذبازی است و برای ثبت نام به آن هم احتیاج است.

 ... دوباره هم می توانید سوت بزنید.

  

 

 

  

   

 

 

 

 

اینجا دسته گلها برای عشق ورزی گران نیستند.