اردوی سوقند نیشابور |
دیر رسیده بودم. آنها رفته بودند اما مه صبحگاهی نیشابور در پای رشته کوههای بینالود در هیچ حای دنیا نظیر ندارد؛ نم دلنشینی هم هوا را معطر کرده بود و در لطافت فضا سهم داشت. این بازیگوشی من پایان ندارد. وقتی بهشان رسیدم نفسم بریده بود؛ احساس پیری بهم دست داد.
صبحانه اولویت ویژه ای دارد مخصوصا اگر نان و پنیر و گوجه و ... در پای کوه بلند، کنار دوستان باشد.
هرجا بود صحبت بهار بود. شکفتن، زنده شدن، میل به نو شدن. خودِ شدن. هر چند که زمستانی باشد سخت، پربرف و پر محنت. شکستن حصار و زندان زمستان واقعا جان مرا تازه می کند. بهار آزادی است.
همه تلاش ما برای رسیدن به چشمه بود. چه آب خنک و گوارایی داشت؛ صاف، زلال. وقتی به بالا رسیدیم تمام منطقه در زیر پای ما بود. قرار گرفتن در بلندی توقع آدمی را بالا می برد. احساس غرور و قدرت می کنی، می خواهی به همه چیز احاطه داشته باشی، خدایی کنی ولی خودمانیم؛ چه لذتی هست در پریدن... عیسای مسیح و دو تن از حواریونش ...
عکس دسته جمعی گرفتیم و بازگشتیم.
پ.ن1: لازم است تشکر کنم از آقای برزنونی به خاطر زحمت فراوانی که برای اردو کشیدند. خیییییلی ممنون. پ.ن2: هنگام نوشتن این مطلب دوستی در sms گفت که بنویس همین که همگی سالم و سلامت رسیدیم چیزی شبیه معجزه بود. معجزه بودن ما با همدیگر است. |