بهشت است گیتی ز اردیبهشت

 

 

 

امروز که می رفتم محل کار بوی یاسهای سپید همسایه، مست کننده بود. پیچیده بود و گریبان می گرفت. دیوانه ام کرده بود. لحظه ای همه مشکلات موجود را از یاد بردم. احساس کردم در عالمی دیگرم. از انتخابات، از احمدی نژاد، از بحران اقتصادی، بیکاری، از آسمانی که همه جا همین رنگ است، از بهم ریختگی، نافهمی و بدفهمی و کج فهمی و دیرفهمی  ... از همه فراموشم شد.

 

بهشت است گیتی ز اردی بهشت

حلال آمد ای مه می اندر بهشت

 

به شادی نشین هین و می خواه می

که بی می ننشستنت زشت است زشت

 

به راغ و به باغ و به کوه و به دشت

ز فر گرانمایه اردی بهشت

 

بخندید گلزار و بگریست ابر

بنالید مرغ و ببالید کشت

 

بسی کله یابی که رضوانش بافت

بسی حله بینی که حوارش سرشت 

 

طبیعت بر صراط خویش می رود و می زاید و می شکفد، منتظر کسی نمی شود. اگر همراهش نشویم

،می پوسیم.