خاطرات یک سیاستمدار

این روزهای سخت و پرابهام من به یک جمله از اکبر هاشمی فکر می کنم. " آخر همیشه آرزو داشتم در زمان حیاتم ببینم که دستهایی تواناتر این امانت را از ما تحویل بگیرند و ما بنشینیم و ببینیم و خدا را و مردم را شکر کنیم"

چه امانتی و کدام امانتدار...

این حس پدری است که بعد از سی سال می بیند خانواده ای نابسامان و از هم گسیخته دارد. او باید از همان ابتدا به این روزها اندیشه می کرد. یادآوری شیرین آن جمله امام که گفته بود: امروز جمهوری اسلامی روی کاکل شما دو نفر می چرخد" این روزها به خاطره ای تلخ برای او بدل شده است چون به واقع کسی نیست که بتواند جایگزینی آن دو را بکند. و این اتفاقا به ویژگیهای شخصیتی مربوط نمی شود بلکه به ساختار نظام و قانون اساسی ایراد وارد است که به قول مسعود بهنود همه قدرتها و جریانات معطوف به یک سمت و یک نفر است که اگر حتی صالح ترین فرد هم بر جای او تکیه کند سرنوشتی همچون او برایش رقم خواهد خورد.

شاکله اصلی نظام نقائص جدی و بنیادی دارد که باید تعمیر اساسی شوند و گرنه 10 بار هم خاتمی 20 میلیونی انتخاب شود همینی می شود که می بینیم. نظام در هر انتخابات ( که فردی جایگزین می شود) هزینه سنگینی پرداخت می کند و من نمی دانم آیا همه نظامهای پایدار دنیا چنین اند؟

از اینها که بگذریم امشب مصاحبه احمدی نژاد را نگاه می کردم. در پاسخ به یکی از سوالات گفت که خط مشی فرهنگ را دولت تعیین می کند و هنرمندان در آن آزادنه(!) به فعالیت می پردازند. از فردا باید منتظر بود که شعر شجریان را هم او به دست مبارک خویش نوشته و به او می گوید بخوان.

 ساده اندیشی و بلاهت محض است اگر فکر کنیم وام ازدواج او هدفی جز فریب داشته است. مردم ساده دل چشمشان به روکش آسفالت و سنج و دهلی است که به مسجدشان داده است و در او بوی خوش خدمت را می شنوند.

مردم ما را چه می شود ؟