خاتمی و تقدس زدایی از قدرت

امروز در یکی از بولوارهای شهر پارچه استقبال از خاتمی را دیدم. من نمی فهمم علت استقبال از او چیست؟


.....


مگر خاتمی نیامده بود که بگوید قهرمان وجود ندارد، قهرمان اصلی خود مردمند؟

مگر نمی گفتیم که هاشمی به انتخابات آمده است که بگوید قدرت در ایران تمامی ندارد؟

مگر حرف اصلی اصلاحات برچیده شدن نظام بنده پروری از ساختار سیاسی موجود نبود؟

مگر احمدی نژاد را برخاسته از این طیف نمی دانیم ؟

چه علتی دارد که همین کار را با خاتمی می کنیم؟ چرا ؟ چون تنها آدم مهربان و فرصت سوز دوران جمهوری اسلامی روزگار ریاست جمهوری اش را پشت سر گذاشته است ؟

این تقدس زدایی از قدرت فقط در آذر ۸۳ نشان داده شد؟
خاتمی هر چه کرد و هرچه بود، تمام شده است. او هر هنری داشت انجام داد و به نظر من همه توان خویش را هم استفاده کرد تا در مقابل بخش نامرئی نظام بایستد و نتوانست.
چرا باید به چهار سال بعد فکر کنیم که خاتمی دوباره بیاید و دوباره شهر بخندد.

 

چرا هنوز منتظریم که فردی از آسمان بیاید که زندگی فلاکتبار ما را سامان ببخشد و مساله ای را که فقط از دست معصوم ساخته است از بندگان متوسطش درخواست می کنیم؟

چرا فکر می کنیم این کار فقط از دست یک نفر و آنهم آقای سید محمد خاتمی ساخته است؟

چرا از کسی چیزی می خواهیم که اگر می توانست در این 8 سال می کرد؟

چرا دیگران را متهم به رابطه مریدی و مرادی می کنیم و خود را فراموش می کنیم؟

چرا تلاش نمی کنیم یک آدم دیگر پیدا کنیم یا بسازیم ؟

چرا باورمان نمی شود که دوره انسانهای کاریزما تمام شده است؟