نشانه کن نشانه کن نشانه کن ...

اولین بار نیست که با موسیقی می گریم. نمی دانم اجرای سال چند است و کجاست. شهرام ناظری غزل

آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن.... (از مولوی) را با گروه ارکستر سمفونیک اجرا می کند. همه چیز هماهنگ است و هارمونی خاصی دارد که با اشعار و اوزان مولوی همخوان است که به رقصت می آورد.

اوج احساس من هنگامی است که می خواند :

 

ای خردم شکار تو، تیر زدن شعار تو

شست دلم به دست کن، جان مرا نشانه کن  نشانه کن نشانه کن نشانه کن

 

این روزها عجیب دنبال کسی می گردم که شست دلم را به دست کند و جان مرا نشانه کند. من هم دست ارادت در دامنش زنم و او را قبله خود سازم.

اما افسوس و صد افسوس که هر چه می گردم کمتر می یابم. نیست ... نه نیست.  بدبختی اینجاست که فکر می کنم دیگر پیداشدنی هم نیست و این واقعیت را باید پذیرفت. امیدهایم را از دست می دهم.

 

 

پ.ن1: این آقا هم بالاخره نوشته هایش را به دروازه تمدن شیشه ای رساند(اصلا کسی باور می کنه؟!) ورودش را تبریکات صمیمانه می گویم. بی برو برگرد همه متنهایش خوب است اما این ....

پ.ن2: یک تبریک دیگر هم به دولت کریمه و مخابرات فخیمه در جهت بایکوت خبری،  فیلترینگ و وارونه جلوه دادن وقایع اتفاقیه در تبریز از طرف اینجانب نثار می گردد. توصیه می کنم  دوستان عزیز به جای فرستادن SMSهای تاریخ گذشته با فرستادن خبر دولت عدالت و مهرورزی را همراهی و پشتیبانی کنند تا اطلاعات در تبریز بیات نشود.