دست خالی

این لحظه ها که می روند خبر از پایان رمضان کریم می دهند. گفته بودم حس می کنم اتفاقی در حال وقوع است اما آنچه که پیش می آمد نه مهم بود و نه غیرقابل پیش بینی!

 

... ای خدا، آن شتر سرخ مویت کجاست؟ !

 

 

 

پ.ن1 :   گرچه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم

             عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن

 

          

پ.ن2 : مجبور شدم نصیحت یک حرف از هزاران را گوش کنم و نظرات شما را ممیزی و به عبارتی سانسور کنم  اما شما مطمئن باشید من از جمهوری اسلامی  یاد گرفته ام که دموکراتیک باشم. باز هم عذرخواهی می کنم.