می شود در نایت کلابها خوش رقصی کرد، می توان لذت داشتن خوشگلترینها را چشید، می شود رفت به پاریس، به لندن مدرک گرفت و پزش را داد، می توان پولدار شد و زمینهای مرغوب خرید،حتی می توان رییس جمهور شد و وعده های قشنگ داد ... آری همه اینها که گفتم را می توان به دست آورد؛ اما حقیقت زندگی اینها نیست.
حقیقت زندگی؛ جاری شدن در باغهای فوشنجان است.
حقیقت زندگی؛ امید بستن به شکوفایی یک گل است.
حقیقت زندگی؛ دعای خیر مادری سالخورده است.
حقیقت زندگی؛ وفا در بودن با هم است.
حقیقت زندگی؛ حظ بردن از پرورش نسلی نو است.
حقیقت زندگی؛ دیدار دوستی است که از سفری دور آمده است.
و خیلی های دیگر ...
حرفم این نیست که آن ابتداییها را باید کنار گذاشت. آنها خود زندگی اند اما نباید برای آنها زندگی کرد.
پ.ن1: بعد از آن که در پست قبل آرزوی خود را گفتم در تناقض عجیبی گرفتار شدم که اگر امروز هم چنین موقعیتی پیش آید آیا حاضرم فقط برای اعتقاداتم اسلحه بکشم و ترور کنم؟ کسی چه می داند؟ شاید هم واقعا قبلا سربازی بودم در سواحل مدیترانه و عاشق دختری با موهای طلایی ...
پ.ن2: گفتم شاید ...
ای کاش یه نفری این متن و میخو ند
ای کاش می فهمیدش...
ای کاش...
چرای ای کاش...!
من خوندمو خوبم فهمیدم!
متن بسیار گویا بود... بسم ا...
این همه خود تو میکنی ...
حقیقت گاهی اونقدر روشن که نمی تونی ببینیش و یا شاید نمی خوای که ببینیش!!
گاهی فرار می کنی گاهی تلقین گاهی سکوت گاهی ...
اما غافل.گه سوی جفا روی گه سوی وفا روی ..!!
باید باور کرد بی هیچ خیالی گاهی هم زندگی کرد با همین خیال.
ای دل شکایتها مکن ... بماند.
وقتی پای یه عزیز مخصوصا از نوع مادر و پدر میاد وسط، آدم کم میآره، میمونه که چه کنه؟!؟!!!؟!؟!؟
آره واقعیت اینه که ما انقدر اسیر قواعد بازی شدیم که اصلا یادمون رفته چرا بازی می کنیم. ( نظرم را گذاشتم ولی نترکید)
عالی بود.
زندگی را به گونه ای بخواهیم که "ز"آن زهد وتقواو"ن"آن نرمی ولطافت و
"د"آن دلدادگی و"گ" آن گوهر عشق و"ی" ان یکدلی باشد.
زندگی پر است از شبهای طولانی که هر ثانیه اش مثله سال می گذرد.من بیزارم از ستاره هایی که هرگز نچیدیم.
شاید برای عمق و وسعت دادن به حقیقت فردی زندگی باید ابتدا مفهوم «خود» را عمق و وسعت ببخشیم
گفت کو پایم که دست و پای رفت جان من لرزید و دل از جای رفت باور کن این تمام زندگی است حقیقت شیرینی که تلخی اون را همیشه احساس کردم .به هر حال نظر تو هم یک کمی قابل توجه است .
باسلام خدمت نیشابوری های عزیز
وبلاگ فیروزه با مطالبی پیرامون حال و هوای انتخابات مجلس هشتم در شهرستان نیشابور فعال شد . منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم .
سردبیر
سلام.خیلی گله دارم از تو.از تو و کسانی که می فهمند.بخدا چند سالیه که دیگه دوست ندارم پا به نیشابور بذارم.علتش مفصله که اگه وقت کنم شروع به وبنوشت می کنم اما بگم که حدیث امروز نیشابور در ایران چون ایران است در جهان.سال سال دریغ از پارسال.....تا کی خاک مرده ها رو می کنیم خیام عطار بیاریم بیرون.......الان چی؟خسته ام
سلام...ببخشید ولی کدام کلاس مثنوی؟
دیکتاتورها در طول حیات هیچگاه از چیز ی به اندازه ی مرگ نهراسیده اند و نمی هراسند
موفق باشی.
پس نسبیت چی؟
اما: کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
آنقدر هست که بانگ جرسی می آید
این چرت و پرتها چیه که تحویل ملت میدی؟
سلام
گذر از زندگی یا گذران زندگی
ما در حال عبوریم یا زمان در حال گذر
یا نسبیت در اینجا هم معنا می دهد
حقیقت زندگی همان هاست که فرمودید:اما ربطی به نایت کلاب و مدرک لندن گرفتن و پولدار شدن و رئیس جمهور شدن ندارد:
دو مقوله ی متفاوت...
برای آنها نباید زندگی کرد...
سلام
زندگی
خداحافظ
این من هستم،
حقیقت زندگی با خدا بودن هست!!!!!!!!!!