نوروز میراث گرانقدر پیشینان

گویند نوروز را جمشید بنا گذاشت و ایرانیان طی سالها و قرنها آن را پاس داشتند و حفظ کردند؛ آنها اگر به اسلام گرویدند و یا اگر روزی از حمله مغول جان به در نبردند این میراث را نگه داشتند و به آیندگان- که ما هم باشیم- سپردند. بارها و بارها با خود فکر کرده ام که راز ماندگاری آن در چیست؟ چگونه می شود که یک رسم تا این روزگاران می ماند وحفظ می شود آنهم برای ملتی با این فراز و نشیبهای تاریخی؟!

فارغ از اینکه جواب این سوال چه باشد؛ وجود نوروز را در این روزگاران بیش از پیش احساس می شود؛ ازیرا در این دوران که روابط انسانی چنان در میان تکنولوژی و فن پیچیده و تنیده شده است که برای ایجاد یک رابطه ساده نیاز به صدها توصیه و مشورت است و گرفتاریهای روزمره امان بریده است؛ فرصتی مغتنم برای دید و بازدید از اقوام و دوستان ای بسا لازم و ارزشمند است. این که می توان از حال همدیگر خبر گرفت، اگر در این میانه دلخوری است که نیاز به بهانه دارد پاک کرد و ...


نوروز به همینها زنده است. 

شروعی دوباره ...

یک دو سه آزمایش می شود ...

یک دو سه آزمایش می شود ...

بوی نان گندم

چندی پیش رفته بودم تا نان خانگی (محلی) بخرم برای خانه. از نان صنعتی طرح خانگی معمول خبری نبود. صاحب مغازه گفت بیا از این نانهای بی نام و نشان ببر که تازه آورده ایم. پلاستیک را که کنار زدم بوی نان دیم به مشامم خورد. یک دفعه رفتم به سالهای دور. به همان زمان که مادر با کمک زنان همسایه نان می پخت و من با ذوق کودکانه سیر حرکت آرد و خمیر و نان را به هرم آتش تنور می دیدم و خستگی مادر را پس از این تلاش. لذت زندگی در چای شیرین و نان تازه صبح روز بعد برقرار بود. 

این روزها از آن بو خبری نیست. نان باید خوشگل باشد و در مغازه های شیک و تمیز به فروش برسد. تمام دنیای تبلیغات می خواهد بگوید ذائقه شما را ما تعریف می کنیم. ما به شما می گوییم کدام خوب است و کدام نه. زندگی ما را جهت و شکل می دهند. کدام غذا خوب است؛ کدام لباس و مد زیباست؛ کدام موسیقی گوش کردنی است؛ کدام گروه سیاسی بهتر است و ...

قدرت تشخیص ما را از ما می گیرند.