اسطوره زهره

فرهنگ اسلامی و ایرانی، اسطوره ای دارد که در ارتباط با زیبایی، وسوسه انگیزی و اغواگری زن به وجود آمده است: اسطوره ستاره زهره یا ناهید.


گویند هاروت و ماروت که ذکر ایشان در آیة102 سوره بقره آمده است، دو فرشته بودند که به معاصی و مفاسد آدمیان در پیشگاه الهی خرده می‏گرفتند. خداوند آنها را به صورت انسان در آورد و شهوت آدمی را در ایشان نهاد و به زمین فرستاد تا راستی و درستی پیشه کنند و به عدل و انصاف حکم نمایند. روزی زنی به نام زهره شکایت از شوی خود نزد آنها برد. عاشق زن شدند؛ سر باز زد و چون اصرار کردند، به ایشان گفت باید بت بپرستید یا قتل کنید و یا خمر خورید. خمر را انتخاب کردند که ظاهراً گناهش کمتر بود. چون در مستی زنا کردند و کسی در آن حال بر ایشان مطلع شد، او را کشتند تا رسوا نشوند. پس اسم اعظم را به آن زن آموختند و او به واسطة اسم اعظم قصد آسمان کرد. نگهبانان آسمان وی را منع کردند و خداوند او را به صورت ستاره ای مسخ کرد و در آسمان نگاه داشت.

 

 یاد زهرا امیر ابراهیمی افتادم. فیلمش را قبلا روی موبایل یکی از دوستان دیده بودم، این کلیپ بهانه ای شد برای نوشتن این مطلب. کاملا واضح بود که اصلا به این فکر نمی کرد که فیلم گرفته می شود یا نه! چنان مست وجود معشوق خودش بود که عین خیالش نبود.  همین هم می شود که وقتی موضوع به بیرون درز پیدا می کند حتی آرزوی دستگیری مجرم را نمی کند، بلکه دست به خودکشی می زند. او قربانی جهل و بداندیشی ماست.

 

باید یاد بگیریم که: اینگونه عشق بورزیم پاکباخته و بی ریا. 

 

 

پ.ن1: اون مطلب رو از اینجا پیدا کردم.

 

 

 

 

زن، زندگی

 

 

 

 

 

برای من بهار فصل زن است. فصل آبستن شدن، شکفتن، زایش و نو شدن طبیعت. فصل زندگی است.

 

 

 

پ.ن1: حکایت این انگلیسیهای بازداشت شده همانند حکایت دست دراز کردن مقامات زن کشورهای دیگر برای مصافحه (دست دادن) با دولتمردان ماست. آنها می دانند و تشخیص می دهند که ما در چه اوضاع نابسامانی  به سر می بریم اما آتش بحران را تیزتر می کنند تا از آب گل آلود ماهیهای بزرگتری بگیرند. آه اگر این احمدی نژاد آن کنفرانس هولوکاست را برگزار نمی کرد، اگر راه به راه مانور نظامی اجرا نمی کرد، اگر راست راست به حماس کمک نظامی نمی کرد و ...   

 

پ.ن2:

 

گفت پیغمبر ز سرماى بهار 

تن مپوشانید یاران زینهار

 

ز آن که با جان شما آن مى‏کند

کان بهاران با درختان مى‏کند

 

....

دفتر اول مثنوی  ۲۰۴۶

 

پ.ن۳ : خب الحمدلله که بحران رفع شد. من فقط نتونستم عکس العمل تونی بلر را در مقابل این جمله تصور کنم که : به بلر توصیه می‌کنم که به فکر خدمت به مردم انگلیس باشد  

 

محمود، ناقلا؛ یادت رفت بگی "مثل من" یا رافت اسلامی (!!!) بهت اجازه نداد.

سال نو مبارک

 

- نه، هنوز نتوانسته راضی اش کند. 

 

سرت را از پشت دکوری وسط اتاق بیرون کردی و این را گفتی. به برادرم گفتی که ازم پرسیده بود توانسته ام مخت را بزنم یا نه. بعد بیرون رفتیم. حس می کردم دم دمای بهار است. زمین خیس بود و  خورشید مثل چیزی که تازه پوست انداخته باشد براق در وسط آسمان می درخشید و گرم می کرد. میان شقایقها می دویدی و دنیا را پر از خنده هایت می کردی. چنان بود که حس می کردم عین شادی را کف دستم می گذاری و من گرم می شدم از تو، از خورشید، از بهار.

 

راست گفت. خوابها و رویاها حسهای بی واسطه اند. کاش می شد که در این عالم هم بین من و تو واسطه ای نبود. 

 

 

 

 

 

 

 

پ.ن: عید بیاید، رود، عید تو ماند ابد ...