خبرگان ترکمنستان ...

روسای جمهور(!) فعلی اکثرا جمهوریهای تازه استقلال یافته شوروی سابق؛ همان خوانین محلی بودند که توانستند هنگام فروپاشی با دادن باج و رشوه و... به دولت روسیه خود را در ایالت خود رییس جمهور کنند از ادوارد شوارد نادزه معزول در گرجستان گرفته تا اسلام کریم اف گستاخ در ازبکستان. نمونه جالبی که این وسط داریم سفر مراد نیازاف همسایه ترکمنمان است. کارهای خارق العاده ای ازش سر می زند که آدم انگشت به دهان می ماند؛ داده است عکسش را بزرگ (خیلی بزرگتر از آنچه ما در کشور عزیزمان داریم) به سر هر میدان بزنند و از جمله در همه میدانهای شهر گل کوکبی را بکارند که به نام خود او ثبت شده است و ...

   برادرم می گفت: یکی از روزنامه های مسکو- که معمولا با تمسخر به این جمهوریها نگاه می کنند- با تیتر درشت نوشت
"
مجلس سنای ترکمنستان برای اولین بار با تقاضای سفر مراد نیازاف مخالفت کرد"

ماجرا از این قرار بود که سفرمراد یک روز صبح خوش و خندان تصمیم می گیرد انتخابات ریاست جمهوری برگزار کند و با مجلس سنا ( همان خبرگان ) مشورت می کند اما مجلس با این تقاضا مخالفت می کند و از این رییس جمهور می خواهد که همچنان سایه همایونی اش را بر سر رفقای ترکمن ما مستدام بدارد و بالاخره شجاعت خودش را ثابت کرد و یک بار در تاریخ آن دیار با رییس جمهور مادام العمر نه گفت.

عجب دنیای گل و بلبلی است هااااا   

 

 

برگزیدگان شهر ما

برگزیدگان سنت شیرینی است که این سالهای آخر در بین دانشجویان نیشابوری برگزار می شود.  آنها که سال پیش یا سالهای پیش  دانشجو شدند، تجربه شان در مورد انتخاب رشته و شهر را مجانا در اختیار آنهایی قرار می دهند که تازه می خواهند دانشجو شوند.  چه بسا آنهایی که سال پیش از همین برگزیدگان مشورت گرفتند سال بعد به همین جمع پیوستند تا دین خود را به بقیه ادا کنند.

 

 

 

 

 

تا آنجا که سراغ دارم جمع خودمانی، دوست داشتنی و بی ریا است. از پول تلفن گرفته تا شب شام و استفاده از دست به جای همزن شربت( قابل توجه آنهایی که از آن شربت خورده اند) از حرف و حدیثهای بعد که عموما شامل خانمهاست و اتفاقات اردوهای بعد و .... همه و همه جزو خاطرات شیرین برگزیدگان است.  

برای ما سابقه دارها اینها پژواک کمرنگ روزهایی است که دیگر بر نمی گردند و ما از این گردونه خارج شدیم که باید چنین می بود و باشد.

 

پ.ن1 : بابا حمایت، بابا پشتیبانی از کار فرهنگی، بابا فرهنگ. تحصیلات. بابا ریاست شورای شهرستان، بابا ....     لااقل عکسش را هم می چسباندید تا این چهره محبوب و خدوم مردم نیشابور را می دیدیم. خب شاید دوره بعد بهش رای دادیم. آره بابا...  راستی از گلدمایند و شبکه های هرمی چه خبر؟

پ.ن2 : از فیه ما فیه : " فرمود که مرد را دو نشان است عظیم. یکی شناخت، دوم باخت. بعضی را شناخت هست باخت نیست بعضی را باخت هست شناخت نیست. "

 

 

لبنان ...

              اکنون که این مطلب را می نویسم به دلیل گرفتاریهای روزانه حتی نوشتن را از یاد برده بودم. اما با دیدن صحنه های جنگ لبنان بی اختیار اشک بر چشمانم نشست و پشتم لرزید.

 

بیروت شهری بود بر لب آب

 

ظاهرا اسرائیل تصمیم گرفته است تمام لبنان را به خاطر دو سرباز به آتش بکشد.  حزب الله هم خواسته به نمایندگی از مردم لبنان شاخ آنها را بشکند. دیروز شبکه ها آثار خرابی را نشان می دادند. پلها، خیابانها، ساختمانهای مسکونی و .... همه در هم کوبیده شده بود. وقتی با توریستهای جان به در برده مصاحبه می کرد می گفتند: شاهد جنازه کودکان و خونهای ریخته شده بر زمین بودند. اسرائیل سعی کرده است تمام زیرساختهای شهری لبنان، کارخانه ها، بیمارستانها، حتی اتومبیلهایی که حامل انسانهای غیرنظامی بوده اند؛ را از بین ببرد و به اصطلاح سیاست زمین سوخته را اجرا نماید که بدین صورت توانسته است زور و بیرحمی خود را نشان مردم منطقه بدهد. من الان به این تحلیلها کاری ندارم. حرف من خبر از وقوع یک جنایت بزرگ انسانی است. مردمی بی دفاع که در میان زورآزمایی دو یا چند قدرت گرفتار آمده اند. کودکانی بی پناه که اگر زنده بمانند  تا آخر عمر مرگ عزیزانشان و صدای بمبها را از یاد نخواهند برد. صلح و آرامشی  به دست آمده بود ظرف چند روز همه خاکستر شد. همچنین رونق اقتصادی و رفاهی که به زحمت بعد 23 سال در سایه شخصیت رفیق حریری به دست آمده بود از میان رفت. . یاسر میردامادی درست آورده است که اتخاذ رویکرد انتقادی نسبت به حاکمیت ایران، ما را در واکنش نشان دادن نسبت به برخی حقایق، چه داخلی و چه خارجی، کرخت کرده است. اما اینها هیچ دلیل بی تفاوتی ما نسبت به این وحشی گری ها نمی شود.

 

جنگ هر صورتی که داشته باشد کریه و زشت است. به همین خاطر در گذشته هم بارها از رویارویی با آن پرهیز کرده ام  زیرا در جنگ هیچ نفعی برای مردم عادی وجود ندارد، همه سودها به جیب گروههای رادیکال، رانت خوارها و فرصت جویان خواهد رفت. یادمان نرود همیشه در امن و آرامش امکان رشد، توسعه و پیشرفتهای ملی وجود دارد.

 

شاید نظریه هانتنینگتون در حال وقوع است.

شاید حزب الله لبنان و حماس بتوانند حرف خود را بر کرسی قدرت بنشانند.

شاید سوریه وایران سپرهای دفاع خود را در جلو اسرائیل محکم کنند.

شاید اسرائیل موفق بشود فلسطین و لبنان را در قبضه قدرت خود بگیرد.

شاید اگر رفیق حریری زنده بود چنین نمی شد.

شاید .....

این شایدها همه امکان وقوع دارند وبرای هر کدامشان می شود دهها جلسه و میتینگ برگزار کرد و صدها من مثنوی نوشت. هیچ کدام از اینها الان برای من مهم نیست. چیزی که مهم است روزهای سختی است که بر مردم آن منطقه، زنان و کودکان غیر نظامی می گذرد.

 

چشمان گریان دختر بچه ای تنها، منتظر دستان توست. آری! تنفر از جنگ را بر قلمت جاری کن.   

 

·         برای سلامتی دولت شعاری احمدی نژاد -  صلوات

 

·         از تناقضهای دل پشتم شکست           برسرم جانا بیا بگذار دست

                دست خویش از سرم بر مدار           بی قرارم بی قرارم بی قرار

 

                         ·         شاهکار دیگری از دلتنگستان...