خاتمی و هاشمی

شاید کمی دیر شده باشد
این روزها کارنامه خاتمی را از جهات بسیاری مورد بررسی قرار داده اند که گاهی مهر قبول و گاهی نمره مردودی به آن داده شده است.

من فقط اینجا می خواهم 8 سال هاشمی را با 8 سال خاتمی مقایسه کنم.

ما بعد از سال 68 وارث یک کشور جنگ زده شدیم و از طرف دیگر پس ماندهای ذهنی اندیشه های چپ در میان مردم جریان داشت. اقتصاد بسته دولتی یگانه راه رهایی مردم از فشار اقتصادی شناخته می شد. هنوز شوروی به عنوان سردمدار مبارزه با امپریالیسم و دنیای غرب فرو نریخته بود و ...

فرض کنیم در آن شرایط کسی همچون خاتمی چنین شعارهایی را سرلوحه کار خود قرار می داد و به میدان انتخابات می آمد. قدر مسلم توفیق چندانی نمی یافت.

8 سال سازندگی با همه تورم ها، بی عدالتی ها و فشارها بر طبقات پایین جامعه ادامه یافت تا 76 که دوم خرداد پدید آمد. نکته ای که مغفول ماند این بود که همین طبقات پایین جامعه آرام آرام و آزادانه ویدئو نگاه کردند، به موسیقی جدید گوش دادند، به لباسهای خود طرحها و رنگهای تازه زدند و اکثرا دارای فرزندان دانشجو شدند که اینها خود به خود بزرگ شدن طبقه متوسط را در پی داشت و طبیعتا واجد حقوقی تازه از جمله آزادی بیان و آزادیهای اجتماعی. اینها همه موجهایی بودند که پی در پی  درمی رسیدند و انتظار می آفریدند. خاتمی برآمده این خواسته ها بود. البته این که بعد چه اتفاقی افتاد و آیا او توانست از پس توقعات برآید مجال دیگری می طلبد.

من همه این اتفاقات را به حساب کسی می گذارم که اولویت آن روزها را به درستی تشخیص داده بود و آن دادن آزادی به مردم از دریچه اقتصاد بود و اینکه معیشت مردم شرط لازم رسیدن مردم به رشد پایدار است. او وزارتخانه های اطلاعات، خارجه، کشور و ارشاد را به کسانی سپرد که در حقیقت از مجاری قانونی دیگری برنامه می گرفتند ( و می گیرند!) و با فراغ بال به امور اقتصادی پرداخت و به همین دلیل سعید امامی ها رشد کردند و کرباسچی ها پدید آمدند. این روزها دقیقا مشخص شد که حتی اگر وزیر کشور هم از خود باشد باز هم نهادهایی هستند که توانایی برگزاری انتخابات را داشته باشند.

چنانکه دیدیم در دوره دوم ریاست جمهوری، دغدغه اصلی خاتمی پرداختن به نان مردم بود که به علت عدم همکاری دو قوه دیگر و فقدان شیخوخیت خاتمی با مشکلات فراوان و عدیده مواجه می گردید.

به نظر من افشای قتلهای زنجیره ای محصول رای 20 میلیونی و مطبوعات آزاد بود تا تلاش خود خاتمی چه اینکه در توقیف فله ای مطبوعات پافشاری و اصرار چندانی از او ندیدیم حتی در ماجرای کوی دانشگاه که داغ دل دانشجویان بود و هست، هیچ عمل موثری انجام نداد و به قول خود راهی را رفت که از درون نظام گذشت.

رنگها و آزادی نسبی موجود در فضای امروز را نمی توان به پای تنها او نوشت.

خاتمی با هاشمی تفاوت چندانی نمی کرد البته این روزها با اخلاق جدید سیاسی روبرو هستیم که باید به انتظار نشست تا ببینیم کسی که حتی حاضر نیست برای دیدار مقامات کشورهای خارجی تشریفات قائل شود در مقابل این فرهنگ 8 ساله چه خواهد کرد. آیا می تواند ؟

 

نظرات 3 + ارسال نظر
یک حرف از هزاران یکشنبه 23 مرداد 1384 ساعت 01:52 ب.ظ http://sanaei.blogfa.com

ببین آقا مجید،
این نوع تحلیل را نمی توان یک پارامتری انجام داد. شما در کنار تغییرات فرهنگی و اقتصادی داخلی باید تحولات جهانی را هم ببینی. پدیده جهانی شدن را، عصر اطلاعات را و ...

چطور است از یک زاویه دیگر به موضوع نگاه کنیم. فکر نمی کنی ما در این مدت فقط در برابر تحولات عظیم جامعه جهانی مقاومت کرده ایم؟ با همه توان؟ و تازه نتوانسته ایم مانع شویم مردم ماهواره نبینند و یا وادارشان کنیم از اینترنت فیلتری استفاده کنند؟

با این نگاه شاید آقایان، هاشمی و خاتمی هنرشان فقط کند کردن سرعت تحولات فرهنگی متناسب با تغییرات جهانی بوده و تازه این شده که می بینیم. می توانی تصور کنی اگر این ترمز نبود چی شده بود؟

پس جور دیگری هم می شود به همین پدیده نگریست نه؟

سهیل یکشنبه 23 مرداد 1384 ساعت 07:29 ب.ظ http://soheyloffline.blogspot.com

قطعاْ کل فرآیند جهانی شدن در تحولات سالهای گذشته تاثیر داشته اما نقش عوامل محلی را به هیچ وجه نمیتوان نادیده گرفت. اینترنت و ماهواره در همه جای ایران تقریباْ به یک اندازه قابل دسترس هستند اما مردمی که در اثر عملکرد کرباسچی و امثال او سینما رفتن را یاد گرفتند لباس خوب پوشیدن را آموختند و گوششان با موسیقی و چشمشان با رنگ و نور و گل آشنا شد با مردمی که فقط صدای اذان میشنیدند و گریه میکردند و به حسینیه میرفتند و فلزات حرم را از ته دل ماچ میکردند فرق میکنند. میتوان رشد فرهنگی مردم تهران را با شهرستانها مقایسه کرد.
جوانان شور و حرکت میخواهند. تا در پارک اسکیت کردن را تجربه نکرده اند میتوان انرژیشان را در سینه زنی خالی کرد!

صبح روز بعد سه‌شنبه 25 مرداد 1384 ساعت 12:34 ب.ظ

اتفاقا من در این تحلیل سعی کردم بگویم که فرآیند جهانی شدن مساله ای است که خیلی ربط به دولتها و حکومتها ندارد. بیا فرض کنیم در خرداد ۷۶ شخص دیگری بر کرسی ریاست جمهوری تکیه می زد. فکر می کنی در مقابل اینترنت و اورکات و ... چه می کرد؟ به نظر من همان کارهایی می شد که الان شد. فرق چندانی نمی کرد که دو علت می تواند داشته باشد : یا رییس جمهور در ساختار قدرت در ایران اختیار چندانی ندارد یا این انفجار اطلاعات آنقدر بزرگ است که سیاست حکومتهای اقتدارگرا را در هم می کوبد و از قضا من فکر می کنم هر دو تا در ایران صادق بوده است.
خواستم بگویم در ایران با ساختار قدرت فعلی امور اجرایی کشور در جای دیگری برنامه ریزی می شود. خاتمی و هاشمی و موسوی بودند که به دلایل مختلف چندان همراه نبودند زین پس خواهیم دید که یک حکومت چگونه می تواند یک دست باشد.
مثلا خاتمی و هاشمی با این که خود روحانی بودند مشاوری به نام امور علما و روحانیون نداشتند که این روزها کابینه ۷۰ میلیونی ! این مژده را به مردم داد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد