اسارت

 یادم هست اولین کسی که عراق را کشور دوست و برادر نامید؛ عطاالله مهاجرانی ریاست وقت مرکز گفتگوی تمدنها بود. چیزی که باعث تعجب عمومی شد و جای سوال هم داشت که چگونه می توان کسانی که روزی روبرو ایستادند دوست و برادر نامید.  در دهمین نمایشگاه صنعت هیاتی از عراق آمدند که متشکل از اعضای اتاق بازرگانی نجف و دیوانیه بودند. آمده بودند تا زمینه های برقراری رابطه های تجاری را بررسی کنند. در مذاکراتشان می گفتند که کشور ما پر شده است از اجناس چینی، دوست داریم عراق از محصولات شیعی بهره مند شود و ...

 

 

لحظه وداع چنان همدیگر را در آغوش کشیدیم که گویی دوستانی قدیمی هستیم که مدتهای طولانی در فراق بوده اند.

 

بعد فکر می کردم چه چیزی جز حماقت یک دیکتاتور و ترس یک ملت می تواند باعث می شود هزارها جوان کشته شوند؛ عده کثیری از زن و فرزند و خویشان جدا و اسیر شوند. بسیاری خانه ها ویران شوند و میلیونها دلار به جیب کارخانه های اسلحه سازی ریخته شود. تازه اینها در مقابل ضربه های روانی- اجتماعی پس از جنگ هیچ نیست. اصلا به کشور دیگری حمله کردند و جنگیدند  برای چه؟ برای عقده خود بزرگ بینی یک نفر؟!

خدایا ما را نجات بده.

 

 

پ.ن1: بالاخره دهمین نمایشگاه صنعت برگزار شد. امسال سوای رضایتمندی اکثر شرکتها دو اتفاق جالب و خوب افتاد.

·          برگزاری همایش صنعت جوش و برش در کنار نمایشگاه صنعت

·          سفر هیاتی از اتاق بازرگانی نجف و دیوانیه و استان بابل عراق

اولی با تلاش آقای فرساد فرقانی و دوستانش شکل گرفت و بسیار مفید و موثر  بود. دومی هم برای شرکت کنندگان اسباب رضایت خاطر و همچنین جرقه هایی برای گسترش زمینه های تجاری بود.

 

پ.ن2: فوشنجان بودم. دمدمای غروب بود. کنار باغی ایستاده بودیم. گفتم اگر زمین بگیری باید آب بخری و آب که خریدی درخت می کاری درخت که کاشتی باید مراقبتش کنی و ... اسیر می شوی.

پیرمرد گفت: زندگی همین اسارتهاست. دیدم راست می گوید.

ازدواج می کنیم به خاطر نیازی که داریم. پس از مدتی بچه مان می شود. تربیت و پرورش او شرطمان است و ... اسیرش هستیم. بی خود نیست که گفته شده " همانا اموال و فرزندانتان فتنه اند"

نظرات 17 + ارسال نظر
سهیل سه‌شنبه 11 تیر 1387 ساعت 11:34 ب.ظ http://soheylonline1.blogspot.com/

Hala mikhay zan begiri, dige be aragho in chiza rabtesh nade
:D

آقا چرا حرف تو دهن مردم می ذاری؟
زن گرفتن کجا بود؟ بی خیال بابا ...

هر وقت تو گرفتی ما هم پشت سرت.

[ بدون نام ] چهارشنبه 12 تیر 1387 ساعت 08:32 ق.ظ

امیدوارم هر چه زودتر به این فتنه ها دچار شی!

جمشید چهارشنبه 12 تیر 1387 ساعت 10:27 ب.ظ

تا باشه از این فتنه ها! ایشاللا فتنه‌هات خودمون با سبد آب بیاریم.

الیزا پنج‌شنبه 13 تیر 1387 ساعت 12:27 ق.ظ

شما هم پیگییییییر...
پویاااااااااااااااااااااااا...

الیزا پنج‌شنبه 13 تیر 1387 ساعت 12:38 ق.ظ

فکر کنم اون فتنه ای که من گفتم اونی نبود که می بود!

م. معراجی (عکاس) یکشنبه 16 تیر 1387 ساعت 01:10 ب.ظ http://qom-barax.blogfa.com

پدر سیاست بسوزه که یه روز از همین عراق بدتر توی دنیا نبود.
تو قم به چندتاشون برخوردم که با کمال جسارت و قا.... میگفتن که ما در جنگ شرکت کردیم و ایرانی هم کشتیم. ولی خوب جنگ بود دیگه. حلوا که خیر نمیکردن!!!! و خلاصه......
ای بابا. ما جماعت عکاس هنری رو سیاسی نکنید. مطلب جالبی بود. موفق باشید

حسین چهارشنبه 19 تیر 1387 ساعت 01:35 ق.ظ http://www.flickr.com/photos/mehrabani

تو هنوز مفهوم اسارت رو درک نمی کنی
ازدواج که کردی بعد می فهمی چند مرده حلاجی

برو بابا ...

شما رو از دخالت در مسائل خصوصی دیگران چه نفعی حاصل می شه؟؟؟

حسین یکشنبه 23 تیر 1387 ساعت 09:03 ق.ظ http://sanaei.blogfa.com

مطمئنی که اون یک پیزمرد بود؟! :)

به خدا پیرمرد بود. باور کنین..
من نمی فهمم چرا این پ.ن۲ اینقدر به حاشیه خورده. تو نوشتنم باید بیشتر خودسانسوری کنم مث اینکه. D:

[ بدون نام ] یکشنبه 23 تیر 1387 ساعت 12:01 ب.ظ

وااااااااااای! میشه بگین درزندگی می خواین چه کاربکنین که زن و فرزند مزاحمن؟
چراکمی با خودتون صادقتر نیستین؟

من نگفتم مزاحمن! آیه قرآن که گفته فتنه اند. فتنه هم در کل چیز بدی نیست.

شازده خانوم دوشنبه 24 تیر 1387 ساعت 03:37 ب.ظ http://shazdekhanoom.blogsky.com

کم پیدایی؟

حسین سه‌شنبه 25 تیر 1387 ساعت 01:59 ق.ظ

خیلی بی ادب شدی
... می ذارم

بی ادب شمایی که انگشتت رو تو هر سوراخی می کنی.

حوا سه‌شنبه 25 تیر 1387 ساعت 02:22 ق.ظ http://shortsteps.persianblog.ir/

وارستگی یا تعلق؟...در خودِ وارستگی(به معنای تعلق خاطر نداشتن و وابسته به چیزی نبودن) چه فضیلتی هست؟...برای من وارستگی یعنی عمیقا تعلق داشتن به هر آنچه که در این لحظه می خواهی و دوست داری. و آماده بودن برای صرف همین میزان تعلق برای آنچه که فردا ممکن است مهمتر یا باارزشتر به نظرت برسد(نمی دانم چه ربطی به پست شما داشت؟! ؛) )

سلام.
اتفاقا من هم به همین فکر می کردم. این کامنت رو باید در مطلب اسماعیل وجود می ذاشتین.

ستاره دنباله دار سه‌شنبه 25 تیر 1387 ساعت 02:31 ب.ظ

دنبال زن می گردی خوب چرا به عراق و صدام و اینا گیر می دی؟‌ از جنگ شروع می کنی به زن و بچه ختم می کنی. بچه جون صد بار گفتم بازم می گم برو سر درس و مشقت. واسه تو هنوز زوددددد. جوونم بود جوونای قدیم. وای که چقدر جوونای حالا پر رو شدن.

عجبا
حیرتا

صبرا پنج‌شنبه 27 تیر 1387 ساعت 11:53 ق.ظ

ای کاش می فهمیدیم...که هیچ کس دوست و دشمن دائمی نداره...

خدا رو شکر!
یه نفر در مورد متن اصلی نظر داد

[ بدون نام ] جمعه 28 تیر 1387 ساعت 06:11 ب.ظ

شما اگه ....

[ بدون نام ] جمعه 28 تیر 1387 ساعت 06:12 ب.ظ

تو ازدواج نمی کنی
بیخود احساساتی نشو

اولا سلام
ثنانیا تو نه و شما
ثالثا از این گونه صحبت شما بوی شرط بندی می آد.

وحید جمعه 4 مرداد 1387 ساعت 10:24 ب.ظ http://st.blogsky.com

اسیری ؟

در تعریف اسارت از بندگی جداست ولی اسیرم کرده است.
خودمانیم این بندگی عجب دلچسب است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد