هاشمی یا احمدی نژاد

اتفاق عجیبی رخ داد. جای بحث و تحلیل فراوان دارد. حرف و حدیث هم. می ماند برای بعد.

به هاشمی رای دادم. آنهم در ساعت 21:45 تصمیم به دادن رای گرفتم. مثل خود هاشمی. اینکه چطور به این نتیجه رسیدم و یا اینکه چرا به هاشمی رای دادم بماند برای بعد.

اما چیزی که امروز به نظرم میرسد آن است که طرفداران معین؛ پای حرف خود می ایستند و قهر نمی کنند؟ آیا از هر روزنه ای برای پیشبرد اصلاحات استفاده می کنند ویا اینکه در لاک تحریم فرو می روند و استدلالهای کسانی را به کار می برند که خود در مقابل آنها جواب می دادند؟

بعید می دانم. طرفداران معین در این دوره نیز احساسی با قضیه برخورد کردند و حاضر به نقد عملکرد خویش و یا حتی شنیدن نظرات بقیه را نداشتند و نداشتند که این را از مشاهداتم و مصاحباتم می گویم. حالا باز هم به آن کاری ندارم و می گذارمش برای بعد.

الان باید فکر کنیم که چه راهی پیش رو داریم. جامعه باید راه خودش را انتخاب کند که بین رایحه خوش خدمت و توسعه دموکراتیک کدام را برمی گزینند.

اما در تحلیل اتفاقات اخیر به این نتیجه رسیده ام که آقای احمدی نژاد با رایی باور نکردنی و غیر معمول جهشی فوق العاده داشته است. که خود نیز جای تحلیل دارد که این هم بماند برای بعد.
صراحتا حرفی که الان دارم این است.

اگر می خواهید هر روز صبح که از خانه در می آیید شاهد تصاویر جنگهای دهه 60 و جنایات رژیم صدام نباشید.

اگر می خواهید وقتی جهت انجام کاری به اداره ای می روید مجبور نباشید کفشتان را از پا بکنید و بوی جوراب دیگران را تحمل کنید .

اگر می خواهید خروجی وزارت ارشاد فقط نوحه های حاج.... نباشد و روز و شب مجبور به گوش دادن آنها نباشید.

اگر می خواهید از همین روزنامه شرق نصفه و نیمه ای که گاهی تحسین ما را برمی انگیزد محروم نشوید.

به هاشمی رای بدهید.

آدمها قالبهای از پیش تعیین شده و بلوکه های سیمانی نیستند که هیچ وقت تغییر نکنند.

بر این نیت بودم تا گوشه ای از اتفاق آن روز را با شما شریک شوم ولی حس می کنم رنجش آن خاطر عاطر را در پی داشته است و از این بابت شما و همه دیگران عذرخواهی مرا پذیرا باشید. اما می دانم که مایه مهر و دوستی بسی ارزشمندتر و گرانبهاتر از قال و مقال خرد و خفیفی است که با زمان می آید و درمی گذرد وگرنه ادعای حرفه ای بودن در دنیای امروز اطلاعات سخن غریب و دور از واقعیت است. اگر بنا به نادان فرض کردن داشتم کوششی در مصاحبه نمی کردم. خواسته فقط بیان دردی از اجتماع بود.

برای فهم مطلب گذشته، رجوع به ریشه مفاهیمی مثل لیبرالیزم می تواند کارگر افتد. در ابتدا قانون تجارت در انحصار پادشاهان و اشراف بود که با انقلاب صنعتی ترک خورد. صنعتگران کشتی و کارخانه می ساختند و همین خود باعث ثروتمند شدن طبقه سوم جامعه گشت. بدنبال اینها نرم افزاری مثل قانون لازم بود تا از ثروت آنان حمایت و نگهبانی کند. بنابراین گام به گام و آرام آرام احزاب شکل پیدا کردند و نهادهای قانونی پیدا شدند و به تبع آزادیهای سیاسی و مطبوعات آزاد پدید آمدند.

برای ادامه توصیه می کنم مقاله مرتضی مردیها و موسی غنی نژاد در سالنامه شرق مطالعه نمایید که بعدا مجالی بیابیم.

بنابر دلایل بالا، هنوز هم معتقدم ما با دموکراسی فاصله داریم. هرچند که هیاهو و تبلیغات غیر از این را وانمود کنند. نمونه اش این است که همکنون بسیاری از طرفداران کاندیداها تحمل نظر مخالف را ندارند و به محض اینکه حس می کنند در مقام بحث روبه رو همدیگرند؛ نوع نگاه و ذهنیت خود را عوض میکنند. هنوز نمی توانند ببینند که فردی نظری مخالف آنها را دارد. ما هنوز لازم داریم مدرسه بسازیم و این مفاهیم را نهادینه کنیم و این مدارس معلم نیاز دارد نه مدیر اجرایی، نه رئیس جمهور.

هنوز هم  هرچه کلنجارمی روم به نتیجه نمی رسم. البته اگر لحظه های آخر به شرکت در انتخابات راضی شدم که آن هم به خاطر آن استدلال که نفس رای دادن خود مهمتر از نتیجه آن است؛ به دروغ، به تزویر، به سوء استفاده از احساسات پاک جوانانه، به لجن مال کردن مفاهیم شریفی مثل آزادی دموکراسی عدالت، به فریبانه های مدرن و مد روز، به نزاع بی حاصل در پی منافع حزب و سازمان خویش، به پذیرش حکم حکومتی برای رسیدن به قدرت رای نخواهم داد.

حرفهای کاملا خوب

گفتنیها چنان است که سر آغاز آن پیدا نیست .

با حنیف مزروعی بر سر تحریم بحث کردم که دست آخر هم به نتیجه ای نرسیدیم. اما نکاتی را از خلال گفتگو شایسته است شما هم بدانید.

1- یکی از استدلالها این بود که اگر اصولگراها  قدرت را یکدست کنند با تمام حامیان معین چنین خواهند کرد و قلع و قمع همگی را شاهد خواهیم بود و ...

اصلا پسندیده نیست ما برای جلب اعتماد دیگران، مردم را مرعوب قدرت دیگران کنیم. این کار بیانگر ضعف و ناتوانی ما در ارائه برنامه است و تنها وسیله دفاعمان لولو کردن رقیب است.

2- در خرداد ماه 1382 محسن آرمین گفت استعفا می دهیم اما این برگه استعفا را تا روز رد صلاحیت نزد خود نگه داشت. صداقت سیاسی یکی از بهترین خصوصیاتی است که یک حزب، گروه و یا حتی فرد میتواند داشته باشد که در بعضی حامیان معین دیده نمی شود. خب چطور می توان به افراد اینچنینی اعتماد کرد و باز برای 4 سال به آنها رای داد.

3- تشکیل جبهه دموکراسی خواهی، آن هم در مقطع کنونی چیزی بیش از یک ظاهرسازی برای گرفتن رای مردم نیست. خیلی مایلم گوی پیش بینی می داشتم که وضعیت این جبهه را بعد انتخابات می دیدم تا همگان بدانند که این هم مثل صندلیهای قرمز مجلس ششم بهانه ای بیش نیست.

4- اشکالات فوق به تنهایی هیچ ایرادی ندارد منتها دم زدن از دفاع حقوق مردم و آزادی و دموکراسی به شعاری تحقق ناپذیر بیش نخواهد ماند که اگر بود با داشتن مجلسی با اکثریت اصلاح طلبان و دولت اصلاحات وضعیت پیش آمده بهتر از این باید می بود. پوسته صلب و نامرئی جمهوری اسلامی خیلی پیش از اینها باید باز می شد که نخواستند و نشد حالا در موسم رای یاد مردم افتاده اند.

5- مساله دیگری که برای شخص من بسیار مهمتر است؛ اقتصاد است. شاید آن دوست عزیزی که در آن سوی آبها به گذران روزگار می پردازد و هر از گاهی از سر تفریح سیاسی می شوند، هیچ وقت با کارگری برخورد نکند که در چشمانش زل بزند و بگوید " مجید آقا! ما هیچ پناهی نداریم، هیچ کس به فکر ما نیست." و این جمله را با رنجی که در وجودش موج می زند بر زبان بیاورد  طوری که مو رو بدنش راست کند که تمام امیدش این است که شب بتواند با نان و سیب زمینی شکم خودش و شش سر عائله اش را سیر کند.

کشورداری تماما بحثهای سیاسی و وبلاگنویسی نیست و همه مردم کشور هم وبلاگ نمی خوانند . در حال حاضر کثیری از مردم تنها دغدغه شان بدست آوردن نان شب است (دوستان عزیز را به رشد سرطانی گلدمایند و گلد کوئست توجه می دهم)  کدام مشاور معین توانسته است برنامه اقتصادی بدهد. با تئوری و حرف، مسکن و پل و راه ساخته نمی شود.  معیشت مردم را از یاد نبریم گر چه که مطمئنم اکثر دوستانی که پشت مونیتور نشسته اند با موردی که ذکر کردم برخورد نکرده و احتمالا نخواهند کرد.

 

بعد از همه اینها، بد نیست دوستانی که طرفداری از معین می کنند نگاهی هم به مصاحبه سروش کنند تا از نظر پدر تئوری خود هم مطلع شوند.

مصاحبه کرباسچی هم جالب بود. بعد 7 سال بالاخره پیله سکوت را شکست هر چند خیلی هم اهل حرف نبود و به قول خود، مثل بعضی احزاب که فقط مصاحبه می کنند خود را در مصاحبه خلاصه نکرده است.  
من هم موافقم که حرفهای نیمه خوب شدنی بهتر از حرفهای کاملا خوب نشدنی هستند.

در ضمن اگر دوباره به زمستان ۸۲ برگردیم باز هم  برای آن نماینده تلاش خواهم کرد که رای بیاورد.