خب چند روزی Blogsky مشکل داشت و ما از دسترسی محروم بودیم .
1- جاتون خالی چهار شنبه سوری . به ما که خیلی خوش گذشت . رفته بودیم باغ یکی از دوستان و از هیاهو و بمب و ترقه دور بودیم ، من که چند سالی بود از رو آتیش نپریده بودم تا جایی که تونستم آتیش بازی کردم و ...
2- یک متن جالب خوندم که درددل خیلی از ما هاس . خانمها جای جنسیت متن رو عوض کنن !
3- آقا یعنی چه که هنوز سال نو نیومده Email وSMS و Off و .. می زنن که سال نو مبارک و ... . آقا جان هر چیزی به موقعش .
4- یکی دو سه تا اتفاق ناجور افتاده بود که در موردش مطلب نوشتم اما خوب نبود این روزها بذارمش تو وبلاگ ، شگون نداشت ، یه کمی هم بی اخلاقی داشت ( قابل توجه آقایون ! ) ایشالله بعد عید .
۵- من هم برای آزادی مجتبی سمیعی نژاد (مدیار) سال تحویل دعا می کنم .
فعلا . ما بریم هنوز یه کمی کار مونده .
راستی چند تا عکس هم هست از چهارشنبه سوری . ببنین .
و چه مناسب این روزهاست ، نزدیک به عید . به کودکی ، به وقتی که شادی و سرور ته دلمان موج می زد . وقتی که ساعت می گردید بابا می بوسیدمان ( چیزی که خیلیکم اتفاق می افتاد ) از لای کیف جیبی اش اسکناس 100 تومنی نو تانخورده بهمان می داد بعد مادرمان اسفند دود می کرد و دعا می خواند و...
می دانی برادر ، این روزها از آن شادی نو شدن خبری نیست .
منتظریم ببینیم که سال نو چه اتفاقی می افتد که چقدر در کارهایمان جلو می رویم . شادی بی علت بچگی وجود ندارد . سال نو بدون اینکه به اتفاقات سال نو فکر کنیم ته دلمان غنج می رفت . همینطوری . چشممان به شب عید بود که لباس نو بخریم . صبح عید بدو بدو کفش نومان را جلو در می گذاشتیم و تمام آرزوهایمان را از خدا گرفته بودیم
این روزها نوروز شده است مثل روزهای تعطیل دیگر که اگر دید و بازدید های سال نو را از آن برداریم که دیگر هیچ نمی ماند .
بزرگ شده ایم دیگر ...